روضــه (1) وداع حضرت زینب با کربلا
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اللّهم صلّ علی فاطمه و أبیها و بعلها و بنیها بعدد ما أحاط به علمک
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
صلی الله علیک یا ابا عبد الله (وداع با کربلا)
خداوندا ! اینجا چه سرزمینی است؟ ... این التهاب چیست که در دلم افتاد؟ ... نگران چه هستم؟ ... (صدای برادر زاده رشتهی افکارش را گسست) ... عمه جان! دستانتان را به من بدهید تا راحتتر پیاده شوید ... قدم در سرزمین کربلا نهاد ... خیمهاش را هم کنار خیمهی برادر بنا کردند ...
... هنگام عزیمت است ... عمه دست بچهها و زنها را میگرفت تا سوار بر مرکب شوند ... دست بر مرکب برد تا سوار شود اما به یکباره در فکر عمیقی فرو رفت ... برگشت و نگاه نافذش را به دور دستها دوخت ... مگر کسی جا مانده؟
اشک در چشمانش جاری شد ... زیر لب کلماتی را بر زبان زمزمه میکند ... برادر زادهی عزیزم، دست عمّه را نمیگیری؟! ... همچنان میگریست تا نگاهش را به سوی دیگر دوخت ... برادرم حسین جان! خدا میداند در فراق تو چقدر گریه خواهم کرد؟ ... خدا میداند دوری از تو چگونه باید تحمل کنم .......