• وبلاگ : وبلاگ هــم انــديشـي دينــي
  • يادداشت : راه نجات از عشق به جنس مخالف (3)
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    با سلام.ممنون از مطالب مفيد شما.
    من دختري 21 ساله هستم كه نزديك به دو ساله كه با يك آقاي25ساله كه نظامي هست و در دانشگاه براي ارتقا درجه در رشته فناوري اطلاعات ادامه تحصيل ميداد و همكلاس من بود دوست شدم.1سال اول رابطه با من انقدر مهربان بود و هر كاري براي خوشحالي من ميكرد كه من روزي هزار بار خدا رو شكر ميكردم.منو به نماز خوندن تشويق ميكرد.و هيچگاه خواسته غير شرعي در طول آن مدت از من نداشت.من هم با او مهربان بودم و غمخوار و همدرد هم بوديم.اما اين آقا بناگاه اخلاقش عوض شد.هر روز بي بهانه با من قهر ميكرد يكروز مهربان و يكروز به كل بد اخلاق ميشد.8ماه به همين ترتيب ادامه داشت و قهر هاي ما طولاني ميشد گاهي20روزگاهييكماه و بار آخر75روز طول كشيد.تناقض بين رفتار و گفتارش زياد بود نميدانستم كه دوستم دارد يا نه.ميماند يا نه.ميخواهد يا نه.زيرا هر بار يكجور بود.بين دوراهي قرارم داده بود.بسيار بو او وابسته شده ام و هرچه بيشتر اذيتم ميكند بيشتر دوستش دارم.الان ديگر جوابم را نميدهد.من هم ميخواهم فراموشش كنم تو را به خدا و اين ماه مبارك راهنمايي ام كنيد و از خدا بخواهيد كه صبرم بدهد يا زمينه بازگشت و امر ازدواجمان را خدا سهولت ببخشد.البته ناگفته نماند كه زماني كه با هم خوب بوديم و قصد ازدواج با من را داشت براي اينكه جاي پا را محكم كرده باشم پيش دعا نويس رفتم و از او دعاي بيقراري فلفلي و سوزاندني و محبت و طلسم قفل و طلسم محبت روي نعل نوشتم كه بعد از انجامشان اخلاقش به جاي خوب شدن بدتر ميشد و بيشتر عذابم ميداد و دور ميشد.
    خودم هم مدتي هست كه هرچه به درگاه خدا ناله ميكنم و دعا ميكنم و نذر ميكنم و ذكر ميگويم بي فايده است ميترسم خدا فراموشم كرده باشد....دست به هركاري ميزنم راهم بسته ميشود...رزق و روزي ندارم....خواب راخت ندارم...دائم مشوش و مظطربم.كابوس ميبينم.
    تو رو خدا راهنماييم كنيد