پيام
+
يادش به خير! روزي که در *خــون* خود غلطيـدي ... روزي که هنوز قدر ايثارت را مي شناختـم ... روزي که با تو عهد بستم از قطـره قطـره ي خونت پاسداري کنم... روزي که ... *** خاموش باش !!! آن روزها گذشت ... آنقدر قدمهاي ناپاک بر روي خونت نهادند و عبور کردند که ديگر به سختي مي توان سرخي خونت را ديد. روزي که رفتي معناي خيــ ـانـت به *خــون تــو* و *وطــن* را به خوبي مي دانستم ؛ اما امروز ...
*زهرا.م
90/11/10
*احمد نباتي*
بي هنران بازار گناه را مي ستايند ... تقديسشان مي کنند و افتخار ميهنشان مي دانند ... گلي كه به رسم قدر شناسي بر تابوتت گذاشتيم برداشتيد و به بي رسمي زمانه در گردنشان انداختند و ... *** اما ... دلگير نباش که او خواهد آمد. هماني که بارها سراغش را گرفتيم و گفتيم : أَيْــــنَ مُعِـــزُّ الأوْلِيَـــاءِ وَ مُــذِلُّ الأعْـــدَاء :((
استان قدس
اللهم صل علي محمد وال محمد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم.. . . . . . . . . . ))
*احمد نباتي*
عرض سلام و درود *** از آقايان عزيز و خانمهاي بزرگواري كه پيام را باز نشر دادند ، نظر دادند و يا اينكه ابراز علاقمندي كردند تشكر و قدر داني مي كنم.