لطیفه و معما (2)
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
لطیفه
1. به یکی میگن «پشتت خاکیه!». طرف میگه: «پس میخواستی آسفالت باشه»؟!
2. یکی جلو بانک با پای باز نشسته بود. گفتند: «اینجوری چرا نشستی»؟ گفت: «شنیدم به باز نشستهها وام میدن»!
3. یکی ماکزیما خرید و رفت تو خیابان. یک دفعه یه پیکان قراضه از عقب محکم زد بهش. خلاصه رانندهی پیکان قراضه خیلی التماس کرد تا طرف راضی شد و به حرکت خودش ادامه داد. رانندهی ماگزیما سر چهار راه دوباره دید یکی از عقب محکم زد بهش. اومد بیا پایین یک دفعه دید راننده همان پیکانه. رانندهی پیکان سرشو از شیشه در آورد بیرون و با صدای بلند گفت: «فلانی ! منم منم، برو!»
4. پیر مردی دید پسری داره گربه رو می شوره. گفت: «ببیم جان! نشور میمیررهها». پسره گفت: «نه بابا! نمیمیره». خلاصه پیر مرد رفت و برگشت. دید گربه مرده. گفت: «ببم جان!نگفتم میمیره!». پسره گفت: «نه بابا ! شستمش که نمرد! وقتی چلوندمش مرد!»
5. یک روز لاکپشتها خواستند قلهای را فتح کنند. رئیس لاکپشتها پرچم را داد به لاکپشت کوچولو و به راه افتادن. خلاصه رفتن و رفتن… بازم رفتن و رفتن و هی رفتن تا رسیدن. بعد رئیس لاکپشتها به لاکپشت کوچولو گفت: «لاکپشت کوچولو پرچم را بیار تا سر قله نصبش کنیم» لاکپشت کوچولو با خونسردی گفت: «اونو پایین کوه جا گذاشتم». خلاصه لاکپشتها برگشتن. رفتند و رفتند، هی رفتند … خلاصه سالها در راه بودند تا رسیدند پای کوه . رئیس لاکپشتها گفت: «لاکپشت کوچولو! پرچم کجاست؟ لاکپشت کوچولو گفت: «شوخی کردم بابا! پرچم بالای کوهه».
6. به یکی گفتند: «چی شد که زن گرفتی»؟ گفت: «تو زندگیم چیزی نشدم، گفتم لا اقل داماد بشم».
7. طرف شلوارشو عوضی پوشیده بود. مادش گفت: «قربون بچهام برم، وقتی میره انگار داره میا»!
8. طرف کت پوشیده بود و با زیر شلواری نشسته بود. گفتند: «چرا کت پوشیدی؟» گفت: «شاید مهمان بیا». گفتند: «خوب! پس چرا زیر شلوار پوشیدی؟» گفت: «خوب شاید نیا»!
9. زنی هنگام دفن شوهرش هی جنازه رو باد میزد. گفتند: «او که احساس گرما نمی کنه چرا بادش میزنی؟» گفت: «آخه شوهرم وصیت کرد و گفت: تا کفنم خشک نشده ازدواج نکنی»!
10. به طرف گفتن چرا درس میخونی؟ گفت: «دکتر بشم، پول دربیارم، بعد باهاش وانت بخرم و کار کنم»!
11. طرف هیئت تأسیس کرد. روز عاشورا نوشت: «به علت شهادت امام حسین هیئت تعطیل است»!
12. در یک مانور نظامی یکی از هواپیما پرید پایین، اما چترش باز نشد. تو آسمان با خودش گفت: «خدا رو شکر که مانوره» !
13. هنگام سقوط هواپیما همه جیغ میزدند بجز یکی! بهش گفتند: «تو چرا جیغ نمیزنی»؟! گفت: «مگه مال بابامه! خوب بذا سقوط کنه».
14. طرف سگگ کمر بندش مقداری به طرف راست بود. کجکی راه می رفت!
15. یکی تو تهران ول میگشت. بهش گفتن: «اینجا چیکار میکنی؟» گفت: «پس کجا چیکار کنم»؟