یاد مشد عباس بقال به خیر
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
یاد مشد عباس بقّال به خیر
مشد عباس، بقّال محلمون بود. خدا رحمتش کنه .. مرد خوبی بود .. صبح به صبح یک گونی رو دوشش می انداخت میرفت برای مغازش جنس تهیه کنه .. مغازش خیلی سر و ساده بود، اما همیشه پر از مشتری بود .. یکی میگفت: مشد عباس! یه سطل ماست بده .. یکی تاید میخواست... و یکی دیگه پفک! .. یه کلمن قرمز جلو مغازش گذاشته بود که اگه یکی تشنش شد یه لیون آب خنک بخوره و یه یا حسینی هم بگه .. میرفتم میگفتم: مشد عباس! یه تومنی هم توت میدی! .. میگفت پسر جان چیبتو بیار جلو .. جیبمو پر میکرد از توت خشکه و با خوشحالی راهی مدرسه میشدم .. به همه احترام میگذاشت .. فرقی هم نمیکرد که بچه باشه یا بزرگ .. پولدار باشه یا بیپول .. مرد باشه یا زن .. کفهی ترازوش همیشه سنگین بود و مراقب هم بود که یه وقت نوبت کسی جابه جا نشه.
مشد عباس ما از دنیا رفت ... خدا رحمتش کنه ... کرکرههای مغازش پایین موند و یادش هم فراموش شد ... بعدها مغازهی بقّالی مشد عباس، شد سوپر مارکت ... البته یه ذرّه فرق کرده بود ... مغازه رو پر از لامپای جور وا جور کرده بود که چشم آدمو میزد ... کلمن قرمزه رو برداشتن و به جاش یه یخچال قرمز بزرگ تو مغازه گذاشتن ... هر کی هم آب میخواد باید بی زحمت دست به جیب بشه و آب معدنی بخره ... حالا موقع خوردن آب، یا حسین میگفت یا نه، نمیدونم ... مو رو از ماست بیرون میکشید که مبادا یه گرم اضافی به کسی چیزی بده ... احترام که چه عرض کنم! .. نمیدونم چرا تو این مغازه خانمهای !!! احترام بیشتری داشتند ... بچهها رو پس میزد تا مشتریهای گردن کلفتش ناراحت نشن ... مثل اینکه مشتری دیگه احترام نداشت ... احترام به پول بود و قیافه ... فکر کنم دیگه چیزی ازش نگم بهتر باشه ...
خلاصه زمان مشد عباس یه برکت دیگهای تو زندگیمون بود ... خدا رحمتش کنه.