اثبات صفات خداوند (2)
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
پاسخگویی به سؤالات اعتقادی (8) اثبات صفات خداوند
«اثبات صفات خداوند»
1ـ ازلی و ابدی بودن خدا
معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشانهی این است که وجودش از خودش نیست و برای وجود یافتن، نیاز به موجود دیگری دارد که سبب یا شرط تحقّق آنست و با فقدان آن مفقود میشود و بدیهی است که نیازمندی از صفات ممکن الوجود است، و چون واجب الوجود، وجودش از خودش است پس در هیچ زمانی معدوم نبوده و در هیچ زمانی هم معدوم نخواهد شد.
بدین ترتیب دو صفت برای واجب الوجود، ثابت میشود: یکی ازلی بودن، یعنی در گذشته سابقهی عدم نداشته است. و دیگری ابدی بودن، یعنی در آینده هم هیچگاه معدوم نخواهد شد. و گاهی مجموع این دو صفت را تحت عنوان سَرمَدی بیان میکنند. بنابراین، هر موجودی که سابقهی عدم یا امکان زوال، داشته باشد واجب الوجود نخواهد بود، و بطلان فرض واجب الوجود بودن هر پدیدهی مادّی، آشکار میگردد.
2 ـ بساطت و مرکّب نبودن از اجزا
هر مرکّبی نیازمند به اجزایش میباشد و واجب الوجود از هرگونه نیازی مبرّی است.
به عنوان مثال: انسان موجودی مرکب است؛ یعنی دست، پا، کلیّه، قلب، چشم و… دارد و به همهی اینها احتیاج دارد. انسان بدون قلب، زنده نمیماند. بدون چشم، نمیتواند ببیند. بدون گوش نمیتواند بشنود و…
پس موجود مرکّب، در وجود، استمرارِ وجود و صفاتی که دارد، نیازمند به اجزایش است. پس واجب الوجود که هیچ گونه نیازی ندارد، مرکّب نیست و بسیط است.
3 ـ جسمانی نبودن
چون ترکیب از اجزا، از خواصّ اجسام است ثابت میشود که هیچ موجود جسمانی، واجب الوجود نخواهد بود، و به عبارت دیگر تجرّد و جسمانی نبودن خدای متعال، ثابت میگردد. و نیز روشن میشود که خدای متعال، قابل مشاهده با چشم و قابل ادراک با هیچ حسّ دیگری نیست، زیرا محسوس بودن، از خواص اجسام و جسمانیّت است.
4 ـ زمان و مکان نداشتن
با نفی جسمیّت، سایر خواصّ اجسام مانند مکان داشتن و زمان داشتن نیز از واجب الوجود، سلب میشود، زیرا مکان برای چیزی تصوّر میشود که دارای حجم و امتداد باشد. و هیچ موجود مکان دار و زمان داری واجب الوجود نخواهد بود.
و سرانجام، با نفی زمان از واجب الوجود، حرکت و تحوّل هم از او نفی میشود، زیرا هیچ حرکت و تحوّلی بدون زمان، امکان پذیر نیست.
بنابراین کسانی که برای خدا مکانی مانند عرش، قائل شدهاند یا حرکت و پایین آمدن از آسمان را به او نسبت دادهاند یا او را قابل رؤیت با چشم پنداشتهاند یا وی را قابل تحوّل و تکامل شمردهاند خدا را به درستی نشناختهاند.
به طور کلّی هرگونه مفهومی که دلالت بر نوعی نقص و محدودیّت و نیاز، داشته باشد از خدای سبحان، نفی میشود و معنای صفات سلبیّه همین است.
5 ـ تکامل در خداوند معنا ندارد، چرا که:
اوّلا: تکامل در بستر زمان معنا میشود و خداوند خارج از زمان و بلکه خود خالق زمان است.
ثانیا: موجودی تکامل دارد که، نقص داشته باشد، یعنی برخی از کمالات را نداشته باشد و بعد آنرا بدست آورد. ولی خدای متعال از هرگونه نقصی منزّه است، یعنی همهی کمالات را دارد، و هر موجود دیگری که بهرهای از کمال برده، در حقیقت آنرا از خدا گرفته است.
6 ـ خداوند یگانه است و همتایی ندارد
دلیل اوّل: اگر جهان دارای دو یا چند خدا باشد از چند حال خارج نیست:
یا هر یک از پدیدههای جهان، مخلوق همهی آن خدایان هستند .
یا هر دسته از موجودات ، مخلوق یکی از آن خدایان است .
یا همگی آفریدهی یک خدا هستند و خدایان دیگر چیزی خلق نمیکنند، بلکه فقط مدبّر و کارگردان جهان، هستند.
امّا فرض اینکه هر پدیدهای دارای چند آفریننده باشد محال است زیرا معنای آن این است که هر کدام از آن خدایان وجودی را به آن پدیده بدهند و در نتیجه چند وجود پیدا میکند در صورتی که هر موجودی فقط یک وجود دارد و گرنه اگر مثلاً سه تا وجود داشت، دیگر یکی نبود بلکه سه چیز بود و حال آنکه فرض ما این است که آن پدیده یک چیز است.
امّا فرض اینکه هر یک از آنها آفرینندهی یک مخلوق باشند، لازمهاش اینست که هر مخلوقی قائم به آفرینندهی خودش باشد و نیاز به موجود دیگری نداشته باشد. مگر موجوداتی که خالق خودش، آفریده است.
به دیگر سخن: لازمهی آن، وجود نظامهای متعدّد و جدای از یکدیگر است، در صورتیکه جهان، نظام واحدی دارد و پدیدههای آن با یکدیگر ارتباط دارند.
امّا فرض سوم هم صحیح نیست؛ زیرا همانگونه که انسان به صورتهای ذهنیهی خود احاطه دارد و هیچ کس دیگری نمیتواند در آن دخل و تصرّف کند؛ خداوند هم مدبّر مخلوقاتش میباشد و هیچ موجود دیگری نمیتواند مستقلاّ و بدون اذن خدا در مخلوقات خدا تصرّف کند. پس در نتیجه خداوند یگانه است و همتایی ندارد.
دلیل دوم: اگر در عالم دو تا خدا (واجب الوجود) داشته باشیم خدای دوم هم باید برای خود مخلوقاتی داشته باشد که همین باعث نقص برای هر دو خدا است زیرا خدای اوّل محدوده و قلمروی دارد و خدای دوم هم برای خود محدوده و قلمروی. با چنین فرضی هر دو خدا دارای نقص هستند، چرا که خدای اوّل از محدودهی خدای دوم محروم است، و خدای دوم هم در قلمرو خدای اوّل راهی ندارد. حال چون «واجب الوجود» باید منزّه از هرگونه نقصی باشد پس ناگزیر باید یک «واجب الوجود» داشته باشیم. و با این برهان هم یگانگی خداوند ثابت میشود.