خلاصه ی تفسیر سوره کهف (3) آیات 13 تا 16
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
(خلاصه ی تفسیر المیزان)
*نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً (13)
إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ: اصحاب کهف جوانانی بودند که به پروردگار خود ایمانی آوردند که مورد رضایت او بود.
وَ زِدْناهُمْ هُدىً: این هدایت، هدایت بعد از اصل ایمان است، و باعث میشود که انسان به سوی هر چیزی که منتهی به خشنودی خداوند است هدایت شود.
*وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (14) هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً (15)
ربط: به معنای محکم بستن است. و «ربط بر دلها» کنایه از سلب اضطراب از آنهاست.
شطط: به معنای خروج از حد و تجاوز از حق است.
سلطان: به معنای حجت و برهان است.
اصحاب کهف، ابتدا توحید را اثبات نموده و ربوبیت تمام عالم را منحصر به رب واحدی کردهاند که شریک ندارد. به خلاف وثنیین که برای هر نوع از مخلوقات، اله و ربی قائل هستند.
آنگاه برای تأکید توحید اضافه کردهاند: «لن ندعو من دونه الها» فایدهی آن نفی آلههای است که وثنیین اثبات میکردند، و آن آلهه را فوق رب النوعها میدانستند مانند عقول کلیهای که صائبین عبادت میکردند. اصحاب کهف برای نفی الوهیت آنها مجدداً کلام خود را با جملهی «لقد قلنا إذاً شططاً» تأکید کردند.
هؤُلاءِ قَوْمُنَا... : این دلیلی که بت پرستان آوردهاند که «خداوند بزرگتر از آن است که خلق او را ادراک کنند و یا عبادت خلق به سوی او بالا رود ولاجرم راهی جز این نیست که برخی از موجودات محترم عبادت شوند تا آن موجودات عبادت وی را به خدا برسانند و او را به خدا نزدیک کنند». دلیلی است به ضرر خود ایشان زیرا اولاً همهی افراد بشر به خداوند احاطه ندارند.
ثانیا ما هم که یکتا پرست هستیم تنها او را به اسماء و صفاتش میشناسیم و هر کس به مقدار معرفتش باید او را بپرستد.
ثالثاً: تمامی صفاتی که معبود را مستحق عبادت میکند، ـ از قبیل خلقت، رزق، مالکیت، تدیبیر عالم ـ همه در خداست و غیر خدا چیزی از این صفات ندارد تا مستحق عبادت باشد.
لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ : اصحاب کهف این جمله را با جملهی «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً»همراه کردند تا حجتی را در رد کلام آنها اقامه کنند.
معنا: بر مشرکین است که برهانی قاطع اقامه کنند وگرنه سخنشان، سخنی بدون دلیل بوده دروغ و افترائی خواهد بود که به خدا بستهاند، و افتراء ظلم است، و ظلم به خداوند هم بزرگترین ظلمهاست.
در این کلام با همهی اختصارش قیودی است که از تفصیل نهضت آنان خبر میدهد:
از قید «و ربطنا علی قلوبهم» فهمیده میشود که گفتار بعدیشان را که گفتند «ربنا رب السموات و الأرض...» به طور علنی میگفتند آن هم در موقعیتی که دل شری در آن آب میشد و از وحشت دلها به لرزه میافتاد.
از قید «إذ قاموا فقالوا» استفاده میشود که ابتدای مخالفت آنها در مجلسی بوده که دستور به عبادت و پرستش بتها از آنجا صادر میشده و اعضای آن محفل، مردم را مجبور به بت پرستی میکردند و آنان در حالی مخالفت کردند که از هر سو مردم شهر به آنها حمله کردند. و در روایت است که شش نفر از آنها جزو خواص و مشاورین سلطان بودند. البته این گفتار، با روایاتی که گفته است آنها تقیه میکردند منافاتی ندارد؛ چرا که ممکن است در ابتدا تقیه میکردهاند و در آن مجلس تقیه را شکسته باشند.
البته احتمال دارد منظور از قیام، قیام برای یاری حق بوده باش، و گفتار آنها در اثبات توحید هم تنها عقیدهی قلبی و زمزمهی آنها بوده باشد که جملهی «و اذ اعتزلتموهم» گفتار ایشان در هنگام خروج از شهر باشد. لیکن وجه اولی بهتر است.
*وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً (16)
اعتزال: به معنای دوری جستن از چیزی است.
نشر: به معنای گستردن است.
مرفق: به معنای رفتار به نرمی و معامله به لطف است.
برخی از آنان پیشنهاد کرده که داخل غار شوند وخود را از دشمنان دین پنهان کنند. این پیشنهاد، خود الهامی بوده که خداوند به دلشان انداخته است که اگر چنین کنند خداوند به لطف و رحمت خود با آنان معامله میکند و راهی به نجات برایشان میگشاید. ما این معنا را از جملهی «ینشر لکم...» استفاده کردیم که نشر رحمت به طور جزم گفته شده است. و نگفتند «امید است که...» یا «شاید خداوند ...»، و این دو مژده (نشر رحمت و تهیهی مرفق) همان دو خواهشی بود که بعد از دخول در کهف داشتند «ربنا آتنا من لدنک رحم? و هییء لنامن امرنا رَشَدا».
استثناء در جملهی «و ما یعبدون إلا الله» منقطع است؛ زیرا مثنیها، خدا را با سایر خدایان خود نمیپرستیدند تا استثناء متصل باشد. چرا که هیچ وقت سابقه نداشته است که وثنیها خدای را با بتهای خود پرستیده باشند و اصولا فلسفهی وثنیت اینگونه نیست.
«««مطلب قبلی مطلب اوّل مطلب بعدی»»»