خلاصه ی تفسیر سوره کهف (9) آیات 38 تا 46
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
(خلاصه ی تفسیر المیزان)
*لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً (38)
لکِنَّا: اصل آن «لکن أنا» بوده که همزه «انا» بعد از نقل فتحهاش به نون حذف شده است، و دو نون در یکدیگر ادغام گردیده که در حالت وصل با نون مشدده و با صدای بالا و بدون الف قرائت میشود، و در حالت وقف با الف.
حق سیاق این بود که بفرماید: «لا اشرک به احدا» ولی از باب به کار بردن اسم ظاهر به جای ضمیر فرمود: «لا اشرک بربّی أحداً». وجه آن هم این است که به علت حکم اشاره کرده باشد چون تعلیق حکم بر وصف علیت را میرساند گویی گفته باشد: «لااشرک به احدا لانه ربی».
*وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً (39)
ما شاءَ اللَّهُ: این کلمه به ظاهرش کلمهی ناتمامی است که باید پیزی رد در تقدیر گرفت. یا باید گفت: «الأمر ما شاء الله»، و یا «ما شاء الله کان». در اینجا موافقتر با سیاق وجه اوّل است، چون زمینهی کلام بیان بازگشت همهی امور به مشیت خداوند است تا دعوی استقلال را باطل کند.
لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ: انحصار هر نیرویی در خدای تعالی را افاده میکند.
إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً: از این جمله به بعد تا «له طلبا» جواب تحقیری است که نسبت به رفیقش داشت.
* ... إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعیداً زَلَقاً (40) أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطیعَ لَهُ طَلَباً (41)
حُسبان: در اصل نام تیرهای کوچکی بوده که چند عدد آن را با یک زه میساختند، و در سواران فارس مرسوم بوده و مادهی اصلی آن «حساب» است و آنرا «حسبان» نامیدهاند چون حساب را زیادتر میکرده.
زلق: زمین صاف و همواری است که نه گیاه در آن باشد و نه چیزز دیگری، و اصل آن از «زلق» به معنای زمین لیز گرفته شده که پای آدمی بر آن استوار نمیماند.
صعید: منظور زمین هموار بی علف است.
إِنْ تَرَنِ أَنَا: کلمهی «ترن» از مادهی «رأی» به معنای اعتقاد است. بنابراین فعل مذکور از افعال قلوب خواهد بود و ضمیر «انا» ضمیر فصلی است که میان دو مفعول فعل مزبور که در اصل مبتدا و خبر بودهاند فاصله شده است. ممکن هم هست که از مادهی رؤیت به معنای دیدن باشد، و آن وقت ضمیر نامبرده ضمیر فاعلی است که مفعول را که در ظاهر لفظ حذف شده تأکید میکند.
معنا: اگر اعتقاد داری (یا اگر میبینی) که من از جهت مال و فرزند دست کمی از تو دارم، باری زمام امر به دست پروردگارمن است، و چون چنین است هیچ بعدی ندارد، و بلکه امید آن است که پروردگارم جنتی بهتر از جنت تو به من بدهد، و جنت تو را هدف تیرهای بلای خود قرار دهد. بلایی آسمانی همچون سرما یا یاد داغ یا صاعقه و یا بلایی زمینی بر آن مسلط کرده آب چشمهاش را قبل از آنکه به زمینت برسد در زمین فرو برد.
*وَ أُحیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فیها وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً (42)
وَ أُحیطَ بِثَمَرِهِ: احاطه به ثمر یا هر چیز دیگر به معنای نابود کردن آن است. و این از احاطهی دشمن و محاصره کردن او از همه طرف گرفته شده که امید آدمی را از هر یاوری قطع میکند.
فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ: کنایه از ندامت است.
وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها: کنایه است از کمال خرابی، زیرا خانه وقتی خراب میشود اوّل سقف آن میریزد، و سپس دیوارها به روی سقف میافتد. کلمهی «خوی» به معنای سقوط است و برخی گفتهاند اصل در معنای «خلو» یعنی خالی بودن است.
معنای آیه: انواع مالهایی که در آن باغ داشت نابود گردید، و یا همهی میوههای باغش از بین رفت، پس بر آن مالی که خرج کرده و آن باغی که احداث کرده بود پشیمانی میخورد، و میگفت: ای کاش به پروردگارم شرک نمیورزیدم.
*وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً (43)
فئه : جماعت.
منتصر: ممتنع.
این دو آیه (و احیط بثمره ... ما کان منتصرا) حکایت سزای پندار نادرست آن شخص است. گمان میکرد که باغش ابدی است که دید همه نابود شد و به زیادی مال و فرزند خود غرّه شد که در نهایت دید هیچ یک برایش مفید نبود.
*هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً (44)
ثواب: به معنای مطلق اثر و نتیجه است، چه نیک و چه بد، ولیکن استعمالش در اجر نیک غلبه دارد.
عُقْب: (و عُقُب) به معنای سرانجام است.
هُنالِکَ: مفسرین گفتهاند: «هنالک»اشاره به معنایی است که از جملهی «و احیط بثمره» استفاده میشود. یعنی در اینجا (یا در این هنگام) که بلاها از هر سو احاطه میکنند ولایت (نصرت) تنها از آن خداست. به عبارت دیگر هنگاهی که اسباب از کار میافتد تنها یاور انسان خدا است.
اشکال: این معنا با سیاق آیات مناسب نیست؛ زیرا سیاق آیات بیان این حقیقت است که زمام تمامی امور در دست خداست و غیر او همه سراب است. و اگر معنای قبل صحیح بود باید به جای توصیف خداوند به حق، او را به قدرت توصیف میکرد، نه به حق، که مقابل باطل است. و نیز اگر چنان بود دیگر محل مناسبی برای «هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً» نبود.
اما حق مطلب: ولایت به معنای نصرت نیست؛ بلکه به معنای مالکیت تدبیر است که معنایی عمومی است.
معنای آیه: در هنگام احاطهی هلاکت و از کار افتادن اسباب نجات از سببیت، کاملا روشن میشود که ولایت امور انسانها و هر موجود دیگری و ملک و تدبیر آنها تنها از آن خداست. و اگر خداوند را با اسباب ظاهریش قیاس کنیم ـ هر چند که منزه از قیاس است ـ او نسبت به همهی سببهایی که تأثیر دارند خوش ثوابتر است؛ زیرا خداوند حق است و ثابت، و آن اسباب فانی و متغیر.
برخی هم مشار الیه «هنالک» را روز قیامت دانسته و مراد از ثواب و عاقبت را هم ثواب آن روز میدانند. ولی این تعبیر مناسب با سیاق آیه نیست.
*وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً (45)
هشیم: به معنای «مهشوم» و به معنای شکسته شدن چیزهای سست و بی دوام از قبیل گیاهان است.
تذروه: به معنای تفریق و جدا کردن است. برخی هم گفتهاند به معنای آوردن و بردن است (مانند گیاه شکسته و حشکی که بادها از این طرف به آن طرفش میبرند).
فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ: اگر فرمود «گیاه زمین با آن مختلط شد» و نفرمود: «فاختلط بنبات الأرض»، برای اشاره به این نکته است که در تکوین گیاهان آب از سایر عناصر بیشتر است.
أصبح: به معنای «صار» است نه اینکه بخواهد خبری که داده مقید به هنگام صبح کند.
معنای آیه: برای این فرو رفتگان در زینت دنیا زندگی دنیا را به آبی مثل بزن که ما از آسمان نازل کردیم و گیاهان زمین با این باران مختلط گشته سبز و خرم گردید و به زیباترین شکلی نمودار گردید، سپس هشیمی (گیاه خشک) شکسته شد که بادها شاخههای آن را از هم جدا نموده به این سو و آن سو میبرد، و خدا بر هر چیز مقتدر است.
*الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (46)
این آیه به منزلهی نتیجه گیری از مثلی است که در آیهی قبل آورد و نیز انعطافی به آغاز کلام یعنی آیهی شریفهی «إنا جعلنا ما علی الأرض زین? لها» و آیهی بعدیاش است.
الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ: مراد اعمال صالح است. زیرا اعمال صالح نزد خداوند محفوظ است.
روایت: از شیعه و سنی نقل شده که منظور از «باقیات الصالحات» تسبیحات اربعه است. و در برخی دیگر آمده است که منظور نماز است. و در برخی دیگر آمده است: منظور مودت اهل بیت است. هر چند که همه از باب ذکر مصداق بوده و جامع آن عمل صالح است.