آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند . . .
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند . . .
مرحوم میرزای قمی از همدرسیهای سیّد بحرالعلوم بود. آنها در درس آقا باقر بهبهانی شرکت میکردند. در آن زمان میرزا در درسش از سید بهتر بود. حتی گاهی اوقات میرزا درسها را برای سیّد توضیح میداد.
میرزای قمی به ایران می آید و بعد از مدتی که آوازه ی شهرت علمی سید را میشنود، از این امر متعجب میگردد.
وقتی به نجف میرود نزد سید رفته و علت را جویا میشود.
سید می گوید: شبی به مسجد کوفه رفته بودم که دیدم آقایم حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) مشغول عبادت است. ایستادم تا نمازش تمام شود. بعد از نماز سلام کردم. آقا جواب مرحمت فرمودند و دستور دادند پیش بروم. مقداری جلو رفتم و از روی ادب ایستادم. آقا فرمودند جلوتر بیا! تا چند قدمی ایشان رفتم تا اینکه به آقا نزدیک شدم.
ایشان مرا در آغوش گرفت و به سینه ی مبارک چسباند. دراین هنگام بود که آنچه خدا خواست به این قلب و سینه سرازیر شد.
خسروا گوشـه ی چشمـی بـه من بیسر و پـــا کــن
ســــوی دل ســــوختـگـان یـک نـظر از بهر خـدا کـــن
نفس نگــذاردم ای شـــه کــه بـــه اخـــلاص بکوشـم
منتــــی جـــــان مــــــرا از ستــم نفس رهـــــا کــــن
حـــــل نشــــــــد دل بـــــــر اثــــــر نـفس پـــرستـی
حــــل آن را تـــو حـوالــت به کف و عقـده گشــا کـــن
آخـــــر ای ابـــر سخــا آب زن ایـــن نــــــار هــــوایــم
تـــــن خــــاکــــی مــــرا خــاک در اهـــل وفـــا کـــن
کــردهام گـــم ره وصــل تـو مــن ای کعبــه ی مقصود
رحـمـــــی دردمــــن از داروی تــــوفیــــــق دوا کـــن
خـون شـد آخر دل «حیران» و خـود از دیـده بـرون شد
از ره لـطــــف شــــها یــــک نـظــــری سـوی گـدا کن