درس هایی از معاد (زمان در برزخ)
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
سلسله درسهایی از معاد
درس بیست و یکم: زمان در برزخ
زمان در عالم برزخ و عوالم بعد از آن وجود ندارد، چرا که در آن جا حرکت و تغییرّ از «قوّه» به «فعل» معنا ندارد و چنین نیست که یک موجود برزخی دگرگون شده، صورتی را از دست بدهد و صورت دیگری به خود بگیرد. به خلاف عالم ماده که در آن حرکت از «قوّه» به «فعل» است؛ لذا امور مادی خود به خود دگرگون میشوند و حالتهای مختلفی به خود میگیرند. عدم دگرگونی موجودات برزخی همانند افکار و صورتهای ذهنیهی انسان است که وقتی بعد از سالها به آن مراجعه میکنی باز میبینی به همان نحو سابق در ذهن موجود است. بنابراین زمان در برزخ وجود ندارد و معنا ندارد که بگویند: «فلانی چقدر در برزخ به سر میبرد»؟!
از نمونههای بیزمانی برزخ داستان عُزَیر پیامبر است که در قرآن کریم به آن اشاره شده. این داستان در سورهی بقره آیهی 259 اشاره شده است. وقتی خداوند او را از دنیا برد بعد از صد سال دوباره روح را به بدنش برگرداند. آنگاه از او سؤال کرد که چقدر در این مکان بودی. عزیر نگاهی به اطراف انداخت و با توجه به تغییرات فضای اطراف گفت: یک روز یا قسمتی از روز! و خداوند فرمود: «بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عام» بلکه صد سال است در اینجا ماندهای!
«… فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عام…؛ خدا او را یکصد سال میراند سپس زنده کرد و به او گفت: «چقدر درنگ کردى؟» گفت: «یک روز یا بخشى از یک روز.» فرمود: «نه، بلکه یکصد سال درنگ کردى!»
این داستان مؤید خوبی است که در عالم برزخ زمان وجود ندارد. لذا صد سال بر مرده میگذرد و بعد از آن هیچ حسی از گذشت زمان احساس نمیکند و خداوند متعال با این داستان این سرّ را برای بشریت روشن فرمود و فهماند که عوالم فوق زمان را نمیشود با مقیاسهای زمانی محاسبه کرد و اگر هم سخن از زمان مطرح کرد به لحاظ محاسبات دنیوی بود نه به لحاظ برزخ!