راه نجات از عشق به جنس مخالف (1)
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
مدتی است که عاشق شخصی از جنس مخالف شدهام و خیلی هم او را دوست دارم. به نظر شما آیا راه نجاتی برای من هست؟
روند جواب به این گونه پرسشها:
1. حالاتش را به او بگویید تا بداند او را درک میکنید و به مشکلش واقف شدهاید.
2. با بررسی حالات بدی که پیدا کرده به او بفهمانید که این عشق نه تنها برایش فایدهای نداشته، بلکه چیزهای زیادی هم از او گرفته است، تا در نهایت قبول کند که باید او را رها کند و به خود برگردد.
3. چون اینگونه افراد در ذهنشان از طرف مقابل یک اسطوره میسازند، به او بفهمانید که او هم مانند افراد عادی است.
4. چون گمان میکند که مشکلش حل نشدنی است، با ذکر برخی از مواردی که نجات پیدا کردهاند به او انگیزه بدهید.
5. ارائهی راهکار مناسب جهت نجات او از زندان عشق مجازی.
الف ـ همت.
ب ـ دعا و توسل.
6. ارائهی راهی جهت مواجه شدن صحیح با مشکلات دوران ترک.
7. ریشهیابی علت مواجههی او با این مشکل و سعی در ریشه کن کردن آن.
توضیح:
1ـ شما دچار این مشکلات هستید.
1. کم اشتهایی و احساس بروز زخم معده.
2. غم و اندوه زیاد.
3. تپش قلب شدید.
4. بیحوصلهگی.
5. بروز مشکل با والدین.
6. عرق سرد.
7. کم خوابی.
8. خستگی شدید حتی بعد از خواب.
9. از بین رفتن شخصیت و عزت نفس.
10. و...
2 ـ حالا ببینیم که واقعا در این عشق ضرر کردهاید یا سود.
1. تمام فکر شما از آن او شده است. یعنی در شبانه روز حتی 10 دقیقه از وقتتان هم مال خودتان نیست. یعنی فقط به او فکر میکنید. با فکر او غذا میخورید، با فکر او تفریح میروید، با فکر او میخوابید، با فکر او بیدار میشوید و …
2. چون همهی محبتتان را خرج او کردهاید، دیگر محبتی در شما نمانده که بخواهید صرف دیگران کنید؛ لذا نسبت به نزدیکان خود به شدت خونسرد شدهاید و تا حدودی آیندهی آنها برای شما اهمیتی ندارد. یعنی برای شما اهمیتی ندارد که برای افراد خانواده یا دوستانتان چه اتفاقی میافتاد. حتی پدر و مادر را نمیتوانید تحمل کنید. یا با آنها درگیر میشوید و یا آنکه با آنها صحبت نمیکنید.
3. وقتی به مسافرت با پارک میروید همه شاد هستند جز شما. یعنی غم سنگینی روی سینهی شما نشسته و نمیگذارد از ته قلب بخندید. چند وقت است که واقعا نخندیدهاید؟
4. بیبرنامهگی و سرگردانی در زندگی.
5. آن عزت و شخصیتی که داشتید همه را به پای یک نفر قربانی کرده و خود را در مقابل او کوچک کردهاید.
3 ـ شاید شما از او در ذهن خودتان اسطورهای آسمانی ساختهاید.
گمان میکنید خداوند او در سر راهتان قرار داده تا شما را خوشبخت کند. بعد هم برای این که خودتان را متقاعد به این باور کنید گمان میکنید اتفاقاتی که از اوّل آشنایی شما با او رخ داده، خواستهی خداوند و بوده است و این دست تقدیر بوده که شما را تا به اینجا رسانده است. در حالی که بسیاری از اتفاقاتی که افتاده است محصول بیاحتیاطی خودتان بوده و در واقع چوب اشتباه خودتان را میخورید. شخصی از امام صادق (علیهالسلام) از علت اینگونه عشقها پرسید. حضرت فرمودند: «قُلُوبٌ خَلَتْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَیْرِهِ»[1] یعنی قلوبی که از یاد خداوند خالی باشد خداوند ـ برای عذابش ـ محبت غیر را به آن قلب میچشاند. پس هرگز گمان نکنید این آتشی که به جان شما افتاده امری معنوی و آسمانی است بلکه این آتش عذاب خداست که به خاطر استباهاتتان مبتلا به آن شدهاید.
4 ـ درست است که محبت او همهی وجود شما را گرفته و احساس میکنید حتی در گوشت و خونتان هم نفوذ کرده، اما اصلا نا امید نشوید. چرا که مشکل شما به راحتی حل میشود، البته به شرطی که واقعا بخواهید او را فراموش کنید و با تمام توان در این مسیر قدم بردارید.
روزی دختر خانمی مراجعه کرد. این دختر خانم دو سال پیش و فقط برای یک بار پسری را از پشت سر دیده بود. اما در همان نگاه اوّل به یکباره آتش محبت پسر در دلش افتاده و او را میسوزاند از طرفی این پسر را به عموی شهیدش تشبیح کرده بود و گمان میکرد که بین او و شهید خانواده ارتباطی بوده و او در آینده برای خواستگاریش خواهد آمد. واقعا این عشق بیچارهاش کرده بود. وقتی به اشتباه خود پی برد، به راهکار پیشنهادی عمل کرد و به لطف خداوند بعد از گذشت مدت کوتاهی مراجعه کرد و بعد از تشکر گفت: «کاملا خوب شدهام». بنده به نوبهی خود موارد زیادی از این دست دیدهام که مشکلشان حل شد. حتی جوانی بود که ظرف دو هفته از شدت غُصّه بدون اغراق پوست صورتش به استخوان چسبیده بود. اما به لطف الهی نجات پیدا کرد.
(ادامه دارد ...)
[1] . الأمالیللصدوق ص 668 .
سألت أبا عبد الله عن العشق قال قلوب خلت من ذکر الله فأذاقها الله حب غیره.