فرهنگ اموی ـ رومی معاویه
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
سلسله درسهایی از کربلا (2)
فرهنگ اموی ـ رومی معاویه
با توجه به دشمنی و حسادت امیّه با جناب هاشم، فرزندان امیه نیز همواره کینهی فرزندان هاشم را در دل داشتند و به آنها به دید حسادت نگاه میکردند. امویان که فرهنگی جاهلانه و متعصبانه داشتند، سعی میکردند تا به هر صورتی که شده با بنی هاشم به مبازه برخیزند. این جنگ و ستیز تا قبل از ظهور اسلام ادامه داشت. تا اینکه با ظهور اسلام و پدیدار شدن جلوههای زیبای آیین محمدی در جامعه، و حاکمیت اسلام بر سرزمین مکه، رقابت و دشمنی آنها با بنی هاشم به ظاهر رو به خاموشی گرایید و تا مدتها سخنی از آن به میان نمیآمد، تا اینکه بعد از فتح شام، خلیفهی اوّل، معاویه را حاکم بر شام کرد تا سالها بر افکار مردم حکومت کند و فرهنگ اموی خود را به عنوان اسلام بر مردم عرضه بدارد.
کشور شام جولانگاه فرهنگ و تفکر خاص رومیان است. فرهنگ روم فرهنگی است که نسبت به پذیرش دین سرسختی خاصی از خود به خرج میدهد و نمیتواند حاکمیت خداوند را بر افکار دنیا «اومانیستی» خود ترجیح دهد. آنها بنای دنیای خود را بر محوریت انسان گذاشتهاند و نمیتوانند تفکری به نام خداپرستی و خدامحوری را مورد پذیرش قرار دهند. آنها اصل و محور اساسی زندگی خود را انسان و لذتجوییهای او میدانند، لذا نمیتوانند پذیرای دینداری باشند؛ چرا که مبنای اصلی دین بر این است که همهی ما مخلوق خداوند هستیم و باید در زندگی خود اصل را بر عبودیت خداوند و اطاعت از دستورات او قرار دهیم.
وقتی فرهنگ مسیحیت وارد روم شد، آنها پس از چهار قرن مقابله، مجبور به پذیرش آن شدند. البته فرهنگ روم وقتی با سرسختی فراوان مسیحیت را پذیرفت، بیش از آن که رنگ و بوی مسیحیت را بگیرد، رنگ و بوی خود را به این شریعت مقدس زد و چهرهی آن را به نفع فرهنگ «اومانسیتی» خود تغییر داد. فرهنگ روم همین مسیحیت تحریف شده و اومانیست محور را هم نتوانست تحمل کند و بعد از نه قرن در قالب رنسانس، آن را به کنج انزوا و فراموشی کشاند! تا دوباره به مکتب «اومانسیتی» خود بازگردد. محور فرهنگ امروز اروپا همین آداب و فرهنگ رومی است، فرهنگی که به جای محوریت خداوند، انسان را محور میداند و به جای تن دادن به بندگی خدای یکتا، اصل اساسی را انسان میداند و بس! فرهنگ غرب اعتقادی به معنویت و عالم ملکوت ندارد. روی همین حساب است که به راحتی به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) توهین میکنند و دین را به تمسخر میگیرند اما در عین حال برای دفاع از آزادی بیان و رفاه حال خود، گوش فلک را کر میکنند. غربی که به ظاهر پیرو آیین مسیح است وقتی از حضرت عیسی (علیهالسلام) و مادرش حضرت مریم (سلاماللهعلیها) یاد میکند، سعی دارد چهرهی معنوی و ملکوتی آنها را بزداید و آنها را انسانهایی عادی بداند. انسانهایی که تنها تفاوتشان با مردم دیگر این است که بهتر از دیگران رفتار میکنند و به اصطلاح شهروند خوبی بودند.
کشور شام، تحت تأثیر چنین فرهنگی بود. معاویه که خمیر مایهی وجودیش با تعصب جاهلی و کینهی اموی شکل گرفته، وقتی در شام روم زده به حاکمیت رسید، فرهنگ اموی خود را با فرهنگ رومی ممزوج کرد و آن را تبدیل به فرهنگ «اموی ـ رومی» خود نمود.
فرهنگ جاهلی اموی تا زمانی که با فرهنگ رومی در آمیخته نشده بود، چندان خطری برای اسلام نداشت و به راحتی شناخته شناخته میشد. به عنوان مثال حاکمیت اموی در زمان عثمان راه به جایی نبرد و در نهایت منجر به کشته شدن عثمان و آشکار شدن مفاسد مالی او بر همگان گشت؛ اما زمانی که فرهنگ جاهلیت عرب با فرهنگ «نیهیلیستی ـ اومانیستی» غرب در آمیخته شد، اوّلین برخورد اساسی و مبنایی یا فرهنگ اسلامی شکل گرفت. برخوردی که هم اکنون هم ادامه دارد و در صدد است تا محتوای کلی دین را از بین ببرد و انسانها را به سوی دنیامحوری و گریز از عبودیت خداوند سوق دهد. این فرهنگ در صدد است تا دین را تبدیل به عقیدهای تشریفاتی و بیمحتوا کند. عقیدهای که تنها نامی از آن به گوش میرسد و هیچ کاربردی در زندگی مردم ندارد و اساسا حق مداخله در زندگی مردم و آزادی اندیشه را هم نخواهد داشت.