خلاصه تفسیر سوره کهف (13) آیات 66 تا 73
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید
(خلاصه ی تفسیر المیزان)
*قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66)
رشد: این کلمه در معنا مخالف «غی» است، آن به معنای اصابت به واقع و صواب و این به معنای خطا رفتن است. این کلمه مفعول له یا مفعول به است.
معنا: موسی به او گفت: آیا اجازه میدهی که با تو بیایم، و تو را بر این اساس پیروی کنم که آنچه خدا به تو داده برای اینکه من هم به وسیلهی آن رشد یابم به من تعلیم کنی؟ و (یا) آنچه را که خدا از رشد به تو داده به من هم تعلیم کنی؟
*قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (67)
خویشتن داری و صبر موسی علیهالسلام با تأکید نفی شده است. اما دلیل تأکید: اوّل کلمهی «إنَّ». دوم آوردن کلمهی صبر که نکره است در سیاق نفی (افادهی عمومیت میکند). سوم اینکه گفت: تو استطاعت و توانایی صبر را نداری و نفرمود: «نسبت به آنچه که تو را تعلیم دهم صبر نداری». چهارم اینکه قدرت بر صبر را با نفى سبب قدرت که عبارت است از احاطه و علم به حقیقت و تاویل واقع نفى مىکند، و لذا مىبینیم موسى در هنگامى که آن عالم، معنا و تاویل کردههاى خود را بیان کرد تغیّرى نکرد، بلکه در هنگام دیدن آن کردهها در مسیر تعلیم بر او تغیر کرد، و وقتى برایش معنا کرد قانع شد. آرى، علم حکمى دارد و مظاهر علم حکمى دیگر.
نظیر این تفاوتى که در علم و در مظاهر علم رخ داده داستان موسى علیهالسلام است در قضیه گوساله که در سوره اعراف آمده، با اینکه خداى تعالى در میقات به او خبر داد که قوم تو بعد از آمدنت به وسیله سامرى گمراه شدند، و خبر دادن خدا از هر خبر دیگرى صادقتر است، با این وصف آنجا هیچ عصبانى نشد ولى وقتى به میان قوم آمد و مظاهر آن علمى را که در میقات به دست آورده بود با چشم خود دید پر از خشم و غیظ شده الواح را انداخت، و موى سر برادر را گرفت و کشید.
*وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68)
کلمه" خبر" به معناى علم است، و علم هم به معناى تشخیص و تمیز است، و معنا این است که: خبر و اطلاع تو به این روش و طریقه احاطه پیدا نمىکند.
*قالَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصی لَکَ أَمْراً (69)
حضرت موسی وعدهی صبر خود را مقید به مشیت الهی کرد تا در صورت تخلف دروغ نگفته باشد.
وَ لا أَعْصی: این کلمه عطف است بر کلمهی «صابرا» چون این کلمه با وجودی که وصف است، معنای فعل میدهد.
*قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنی فَلا تَسْئَلْنی عَنْ شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (70)
ظاهر این است که کلمه" منه" متعلق به کلمه" ذکرا" باشد، و احداث ذکر از هر چیز به معناى ابتداء و آغاز به ذکر آن است بدون اینکه از طرف مقابل تقاضایى شده باشد. و معناى جمله این است که: اگر پیروى مرا کردى باید از هر چیزى که دیدى و برایت گران آمد سؤال نکنى تا خودم در بیان معنا و وجه آن ابتداء کنم
[ادب و تواضع فراوان موسى علیهالسلام در برابر استاد (خضر علیهالسلام)]
مطلب عجیبى که از این داستان استفاده مىشود رعایت ادبى است که موسى علیهالسلام در مقابل استادش حضرت خضر نموده، و این آیات آن را حکایت کرده است، با اینکه موسى علیهالسلام کلیم اللَّه، و یکى از انبیاى اولوا العزم و آورنده تورات بوده، مع ذلک در برابر یک نفر که مىخواهد به او چیز بیاموزد چقدر رعایت ادب کرده است!.
از همان آغاز برنامه تا به آخر سخنش سرشار از ادب و تواضع است، مثلا از همان اول تقاضاى همراهى با او را به صورت امر بیان نکرد، بلکه به صورت استفهام آورده و گفت: آیا مىتوانم تو را پیروى کنم؟
دوم اینکه همراهى با او را به مصاحبت و همراهى نخواند، بلکه آن را به صورت متابعت و پیروى تعبیر کرد.
سوم اینکه پیروى خود را مشروط به تعلیم نکرد، و نگفت من تو را پیروى مىکنم به شرطى که مرا تعلیم کنى، بلکه گفت: تو را پیروى مىکنم باشد که تو مرا تعلیم کنى.
چهارم اینکه رسما خود را شاگرد او خواند.
پنجم اینکه علم او را تعظیم کرده به مبدئى نامعلوم نسبت داد، و به اسم و صفت معینش نکرد، بلکه گفت" از آنچه تعلیم داده شدهاى" و نگفت" از آنچه مىدانى".
ششم اینکه علم او را به کلمه" رشد" مدح گفت و فهماند که علم تو رشد است (نه جهل مرکب و ضلالت).
هفتم آنچه را که خضر به او تعلیم مىدهد پارهاى از علم خضر خواند نه همه آن را و گفت:" پارهاى از آنچه تعلیم داده شدى مرا تعلیم دهى" و نگفت" آنچه تعلیم داده شدى به من تعلیم دهى".
هشتم اینکه دستورات خضر را امر او نامید، و خود را در صورت مخالفت عاصى و نافرمان او خواند و به این وسیله شان استاد خود را بالا برد.
نهم اینکه وعدهاى که داد وعده صریح نبود، و نگفت من چنین و چنان مىکنم، بلکه گفت: ان شاء اللَّه به زودى خواهى یافت که چنین و چنان کنم.
و نیز نسبت به خدا رعایت ادب نموده ان شاء اللَّه آورد.
خضر علیهالسلام هم متقابلا رعایت ادب را نموده اولا با صراحت او را رد نکرد، بلکه به طور اشاره به او گفت که: تو استطاعت بر تحمل دیدن کارهاى مرا ندارى. و ثانیا وقتى موسى علیهالسلام وعده داد که مخالفت نکند امر به پیروى نکرد، و نگفت:" خیلى خوب بیا" بلکه او را آزاد گذاشت تا اگر خواست بیاید، و فرمود:" فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی- پس اگر مرا پیروى کردى". و ثالثا به طور مطلق از سؤال نهیش نکرد، و به عنوان صرف مولویت او را نهى ننمود بلکه نهى خود را منوط به پیروى کرد و گفت:" اگر بنا گذاشتى پیرویم کنى نباید از من چیزى بپرسى" تا بفهماند نهیش صرف اقتراح نیست بلکه پیروى او آن را اقتضاء مىکند.
*فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَکِبا فِی السَّفینَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (71)
إمر: به معنای داهیهی عظیم و مصیبت بزرگ است.
فَانْطَلَقا... : از این جمله برمیآید که دیگر جوان همراه موسی با آن دو روانه نشده است.
لِتُغْرِقَ أَهْلَها: لام در این جمله، لام غایت است. زیرا هر چند که عاقبت سوراخ کردن کشتى غرق شدن است و قطعا خضر منظورش به دست آمدن این غایت و نتیجه نبوده، و لیکن بسیار مىشود که عاقبت قهرى و ضرورى از باب ادعا و مجازا غایت منظور نظر گرفته مىشود، چون شنونده و یا خواننده خود مىداند که این عاقبت منظور نظر نیست هم چنان که بسیار مىشود که مىگویى: فلانى، آیا مىخواهى با انجام این کار خودت را هلاک کنى؟.
*قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (72)
با این جمله سؤال موسی را بیجا قلمداد کرد.
*قالَ لا تُؤاخِذْنی بِما نَسیتُ وَ لا تُرْهِقْنی مِنْ أَمْری عُسْراً (73)
رهق: به معنای احاطه و تسلط یافتن به زور است.
ارهاق: به معنای تکلیف کردن است.
معنای جمله: مرا به خاطر نسیانى که کردم و از وعدهاى که دادم غفلت نمودم مؤاخذه مکن و در کار من تکلیف را سخت مگیر. و چه بسا نسیان را به ترک تفسیر کنند، لیکن تفسیر اول روشنتر است، و به هر حال جمله مورد بحث عذرخواهى موسى علیهالسلام است.
«««مطلب قبلی مطلب اوّل مطلب بعدی»»»