خلاصه تفسیر سوره اسراء (1) آیه ی1
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید
(خلاصه ی تفسیر المیزان)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ (1)
سبحان: اسم مصدر از مادهی تسبیح به معنای تنزیه است و همواره به صورت اضافه استعمال میشود و در ترکیب مفعول مطلقی استکه قائم مقام فعل است. تقدیر «سبحان الله»، «سبحت الله تسبیحاً» است. خدای را تنزیه میکنم تنزیه کردن مخصوصی.
سبحان بیشتر برای اظهار تعجب استعمال میشود اما اینجا به وحدت سیاق برای تنزیه است.
اسرای: ثلاثی مجرد آن «سری» است و به معنای سیر شبانه است. بنابراین «سری» و «اسری» یعنی فلانی در شب راه پیمود. و «سیر» مخصوص روز و یا اعم از روز است.
لیلاً: مفعول فیه است. فایدهی آن در کلام برای افادهی این مطلب است که همهی سیر شبانه انجام شده است.
مسجد الأقصی: مراد از آن به قرینهی «بارکنا حوله» بیت المقدس است. «اقصی» از مادهی «قصو» به معنای دوری است. این مسجد نسبت به محل زندگی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و مخاطبینش خیلی دور بود.
لنریه من آیانتا: نتیجهی سیر دادن برای نشان دادن پارهای از آیات ماست. سیاق کلام دلالت دارد که آن آیات از آیات و نشانههای عظیمی بوده است. «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى»[1]
انه هو السمیع البصیر: بیان علت سری دادن است. خداوند چون شنوا به گفتههای بندگان و بینای به افعال ایشان است و تقاضای حال رسول خود را دید که چنین اکرامی را اقتضا میکرد لذا او را برای نشان دادن پارهای از آیات و نشانههایش شبانه سیر داد.
نکته: در این آیه التفات از غیبت به خطاب به کار رفته است. «بارکنا حوله لنریه من آیاتنا» و دوباره به لفظ غایب برگشته است. علت آن این است که نشان دهد این آیات امری بوده از ساحت عظمت و کبریایی و موطن عزت و جبروت خداوند صادر شده است و خداوند با ایات کبرای خود بر او تجلی نمود. و اگر این التفات نبود و میگفت: «لیریه من آیاته» این نکته حاصل نمیشد.
آیت الله جوادی آملی:
خدای سبحان گاه میفرماید: فلان پیامبر به طرف خدا رفت و گاه میفرماید فلان پیامبر را به طرف خود بردم. همهی انبیاء محبوب خدایند اما درجهی محبت فرق میکند؛ دربارهی موسای کلیم میفرماید: «و واعدنا موسی ...» آنگاه میفرماید: «و لما جاء موسی لمیقاتنا». دربارهی ابراهیم خلیل میگوید: «إنی ذاهب إلی ربی» اما دربارهی پیامبر خاتم سخن از بردن است: «سبحان الذی اسری بعبده ...» ما او را دعوت کردیم، مجذوبش نموده به سمت خود بردیم. بین بردن و رفتن، «سلوک» و «جذبه» فرقها وجود دارد. سالک لنگان لنگان میرود ولی وجذوب با سرعت میدود. جملهای که دربارهی معراج وارد شده: «خطوته مدّ البصر[2]»: هر قدم براق در معراج به اندازهی دید چشم بود، ناظر به همین نکته است. اگر از زمین پا برمیداشت تا دورترین نقطهی آسمانها پا میگذاشت، برق وار میرفت. خداوند محبوب خویش را به سرعت میبرد و لازم نیست او تدریجا و آهسته قدم بردارد.[3]
قرآن کریم وقتی میخواهد تعبیر «عبد» را نسبت به سایر انبیاء به کار ببرد همراه با ذکر نام آنها بکار میبرد مثلا میفرماید: وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدی وَ الْأَبْصارِ»[4] یا میفرماید: «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُد»[5]، «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوب»[6]، «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنا»[7]ولی پیامبر خاتم را بدون نام یاد میکند، عبد مطلق، به آن فرد کامل انصراف دارد: «تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً»[8] «سبحان الذی أسری بعبده ...» وقتی عبد مطلق گفته میشود، عبد کامل به ذهن میآید و آن رسول خداست. حتی نمیگوید: «عبدنا» تا ناظر به کثرت باشد، بلکه میفرماید: «عبده» که ناظر به مقام وحدت است. این کلمه از «عبد الله» نیز بالاتر است، زیرا این عبودیت، حاکی از هویت مطلقه است که بالاتر از مقام الوهیت است.