خلاصه تفسیر سوره اسراء (16) آیه 85
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید
(خلاصه ی تفسیر المیزان)
*وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً (85)
روح: این کلمه در لغت به معنای مبدأ حیات است که جاندار به وسیلهی آن قادر به احساس و حرکت ارادی است
روح در بسیاری از آیات قرآن تکرار شده و در همه جابه این معنا نیامده است.
مثلا یکجا فرموده: «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا»[1]، و نیز فرموده: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ».[2] که مراد از آن غیر روح حیوانی و ملائکه است.
از سوی دیگر میبینیم که یکجا آورندهی قرآن را جبرئیل معرفی نموده «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّه»[3]، و در جای دیگر همین جبرئیل را روح الأمین خوانده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ * عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ * بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ»[4] و نیز فرموده: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّک»[5]. از این آیات معلوم میشود که جبرئیل آورندهی روح است و روح حامل این قرآن خواندنی است.
از همین جا معلوم میشود که مراد از «وحی روح» در آیهی «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»[6] نازل کردن روح القدس است، و نازل کردن روح القدس به آن جناب همان وحی قرآن است.
اگر نسبت وحی را به روح داد با اینکه روح از موجودات عینی است و وحی به معنای کلام پنهان است، از این باب است که این سلسلهی از موجودات (ارواح) موجودات همانگونه که مقدس هستند یکی از کلمات خدای تعالی هستند آنگونه که در قرآن عیسی بن مریم را کلمهی خود نامید و فرمود: «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْه».[7]
پس وقتی جایز باشد که روح را کلمه بنامیم، جایز خواهد بود که آن را وحی بنامیم. و اگر عیسی علیهالسلام را کلمهای از خود دانسته بدین جهت است که پیدایش عیسی بوسیلهی کلمهی «کن» بوده است بدون اینکه سببهای عادی که در تکون انسان دخالت دارند در او دخالت داشته و واسطه شده باشند به شهادت این آیه: «إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[8]. خداوند برای روشن نمودن حقیقت روح فرمود: «قل الروح من امر ربی» و ظاهر کلمهی «من» بیان حقیقت جنس است. آنگاه امر را بیان کرده و میفرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ * فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»[9]
«امر»، عبارت است از وجود هر موجود از این نقطه نظر که تنها مستند به خدای تعالی است؛ و «خلق»، عبارت است از وجود هر موجود از جهت اینکه مستند به خدای تعالی است با وساطت علل و اسباب.
«إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[10]، در این آیه نخست خلقت آدم را ذکر نموده و ارتباط آن را با خاک که یکی از اسباب ظاهری است بیان میکند سپس همان وجود را بدون ارتباطش به چیزی دیگر با تعبیر «کن» خاطر نشان میسازد (دقت فرمایید).
همچنین نظیر این آیه: «ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ ... ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر»[11]، زیرا ایجاد خدای سبحان را که منسوب به خود اوست و سلسلهی علل، تخلل و واسطه نیستند خلق دیگری نامیده.
نتیجه:
1. امر عبارت است از کلمهی ایجاد آسمانی و فعل مختص به ذات خداوند بدون تخلل اسباب و علل و این امر با هیچ خصیصهی مادی قابل قیاس نیست.
2. امر در هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز، برای هر چیزی ملکوت و امری است آنچنان که فرمود: «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[12]«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْر»[13]
خدای سبحان امر روح را به اوصاف مختلفی توصیف کرده است:
یکی این که آن را به تنهایی ذکر کرده است. «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا»[14]
1. این روح گاهی با ملائکه است «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِک»[15]
2. گاهی هم آن حقیقتی است که در عموم آدمیان نفخ و دمیده میشود. «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»[16]
3. گاهی دیگر به آن حقیقتی که با مؤمنین است اطلاق میشود. «أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه»[17]
4. گاهی دیگر آن حقیقتی نامیده شده است که انبیاء با وی در تماسند: «وَ آتَیْنا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُس»[18]«وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»[19]
5. گاهی به آن حقیقتی اطلاق میشود که در حیوانات و نباتات زنده وجود دارد چون حیات متفرع بر داشتن روح است.
وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً: آن علم به روح که خداوند به شما داده اندکی از بسیار است. زیرا روح موقعیتی در عالم وجود دارد که شما از آن بیخبرید.
اختلاف اقول دربارهی کلمهی «روح» در این آیه :
1. مراد از آن همان روحی است که در «یوم تقوم الروح و الملائکه صفا» از آن نام برده شده است. ولی دلیلی بر آن اقامه نکردهاند.
2. مراد از آن ، جبرئیل است زیرا خداوند او را روح نامیده است «نزل به الروح الأمین علی قبلک». ولی این دلیل نمیشود که هر جا در قرآن روح آمد باشد منظور جبرئیل باشد.
3. مراد از روح، قرآن کریم است چون خداوند آن را روح خوانده است. و مردم میپرسند این قرآن از امر خداست یا از ناحیهی تو؟ بگو از ناحیهی امر خداست و غیر او کسی قادر نیست که مانند آن را بیاورد و علم شما به قرآن بسیار کم است. همان ایراد سابق در اینجا هم وارد است. علاوه بر این که منظور از روح در «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا» قرآن نیست
4. مراد از روح، روح انسانی است، چون متبادر از آن هر جا که اطلاق شود همین معناست و پاسخ «قل الروح من امر ربی» در حقیقت طفره رفتن از جوب است و نهی از غور در فهم روح است. اشکال آن این است که ما این تبادر را قبول نداریم
5. مراد از روح، مطلق روحهایی است که در قرآن آمده، و منظور آنها این است که آیا این روحها قدیمند یا حادث. جواب داده که روح حادث از امر خدا و فعل او است. اشکال: هر چند این تعمیم صحیح است ولی ارجاع سؤال به حدوث و قدم روح، ادعایی است بدون دلیل.