خلاصه تفسیر سوره اسراء (18) آیات 90 تا 96
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید
(خلاصه ی تفسیر المیزان)
*وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً (90) أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً (91) أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلاً (92) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (93)
فجر: باز کردن و شکافتن و «تفجیر» مبالغه و بسیاری را میرساند.
الأرض: منظور، زمین مکه است. (زمین مکه کم آب است)
ینبوع: چشمهای است که آبش خشک نمیشود.
خلال: وسط و اثنای هر چیزی است.
کسف: جمع «کِسفَه» است همچنانکه «قطع» جمع «قطعه» است.
قبیل: به معنای «مقابل» است همانند «عشیر» که به معنای «معاشر» است.
زخرف: به معنای طلاست.
رقی: به معنای صعود و بالا رفتن است.
قریش با وجود قرآن، ایمان آوردن خود را مشروط به این معجزات مینمودند، چون میخواستند قرآن را خوار بشمارند.
أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ: آسمان را فرو ریزی همانگونه که خودت ادعا کردی. اشاره به این آیه است: «أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ»[1]
عَلَیْنا کِسَفاً: آسمان را قطعه قطعه بر سر ما فرو ریزی.
أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلاً: خدا و ملائکه را جلو چشم ما حاضر کنی.
قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً: این آیه پاسخ بر قریش و آگاهی دادن بر جهل و لجاجت آنهاست زیرا کارهایی را از او میخواستند که از تحت قدرت او خارج بود و حتی برخی از آنها ـ از قبیل نشان دان خداوند ـ محال بود. حتی آنها نگفتند از خدایت چنین کارهایی را بخواه، بلکه میگفتند خودت این کارها را انجام بده!
اگر منظورشان این بود که ررسول خدا به عنوان یک فرد این کارها را انجام دهد که بشر چنین قدرتی ندارد. اگر منظورشان این بود که به عنوان رسول این کارها را انجام دهد زهی لجاجت است، زیرا رسالت چنین اقتضائاتی ندارد. تنها افتضای رسالت رساندن پیامهای الهی به مردم است، نه اینکه قدرت غیبی خود را هم به او واگذار کند. و خداوند هم منزه از چنین تفویضی است. البته بعید ننیست که «سبحان الله» برای تعجب آمده باشد چون مقام اقتضای آن را دارد.
*وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94)
قالوا أبَعَثَ اللهُ : استفهام در این جمله، انکاری است، و این جمله حکایت حال کفار و وضع اعتقادات ایشان است. انکار نبوت با اقراربه ثبوت اله، از عقاید بت پرستان است و همین قرینه است که مقصود از «ناس» این اینجا بت پرستان است و مراد از ایمانی که زیر بارش نمیرفتند ایمان به رسالت است.
معنای آیه: چه چیز آنها را از پذیرش ایمان به رسالت باز داشت؟ تنها چیزی که آنها را باز داشت این بود که میپنداشتند رسول نمیتواند از جنس بشر باشد.
*قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً (95)
عنایت الهی چنین تعلق گرفته که اهل زمین را هدایت فرماید و این شدنی نیست مگر با نزول وحی از آسمان. پس زندگی شبر زمینی است و هدایت هدایتی که خداوند بر خود واجب کرده است تنها از راه وحی آسمانی و به وسیلهی یکی از فرشتگان عملی است. هر چند که همهی افراد بشر قابلیت دریافت این وحی را ندارند و تنها آن عدهی معدودی از انسانها ـ پیامبران ـ که همانند فرشتگان پاک هستند قابلیت دریافت دارند.
پس اصراری که برخی از مفسران دارند که بگویند منظور آیه این است که رسول هر جنسی از جنس خودش است بی اساس است.
*قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً (96)
پس از احتجاج مزبور و پس از آنکه باز هم بر انکارخود افزودند، اینک به رسول گرامی خود دستور میدهد که مسأله را به گواهی خدا واگزار نماید چونکه خداوند بر همهی آنچه که از او و از دیگران سر میزند شاهد است و میداند که پیامبرش وظیفهی دعوت خود را تمام و کمال انجام داده است و ایشان هم دعوت او را شنیدند و حجت بر آنها تمام شد.
بنابراین بازگش معنای جملهی مورد بحث به این میشود که ای پیامبر من! دیگر حجت و مجادله با ایشان را بس کن و امر را به مالک امور واگذار تا او هر طور که میخواهد حکم نماید.
پی نوشت: [1]. سبأ 9