کیفر ترساندن مؤمن!
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
جلوهه ایی از اخلاق اسلامی (1) کیفر ترساندن مؤمن
هنگام اذان ظهر و در ترافیک یکی از خیابانها منتظر باز شدن راه بودم. در این لحظه صحنهی ناپسندی توجهم را به خود جلب نمود. ماشینی در خلاف جهت تعیین شده با سرعت از خیابان عبور میکرد و در همین حین خانم میانسالی هم بیخبر از همه جا در حال عبور از خیابان بود. راننده بدون آن که از سرعت خود کم کند و به احترام عابر پیاده توقف نماید، آن چنان بوق زد که عابر پیاده به هراس افتاد و برای آن که ماشین با او برخورد نکند، به کنار خیابان پرید. ماشین عبور کرد و رفت اما به راحتی میشد آثار ترس و دلهره را در آن خانم مشاهده نمود.
با دیدن این صحنه تأسف زیادی خوردم و با خود میاندیشیدم که بعضی افراد چقدر از حوزهی انسانیت به دور هستند و تا چه اندازه خودخواه و متکبر میباشند که حاضرند انسانی را اینگونه به هراس اندازند!!!
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در روایتی میفرماید: «کسی که به مؤمنی نگاهی اندازد تا او را بترساند، خداوند متعال وی را در روزی که سایه و پناهگاهی جز او نیست، در ترس و وحشت اندازد؛ مَنْ نَظَرَ إِلى مُؤْمِنٍ نَظْرَةً لِیُخِیفَهُ بِهَا، أَخَافَهُ اللَّهُ- عَزَّوَجَلَّ- یَوْمَ لَاظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ».[1]
ترساندن مؤمن، در نزد خدای متعال گناه بزرگی محسوب میشود و موجب میشود تا خداوند هم در روز قیامت هراس بزرگی در دل او ایجاد نماید. گاهی اوقات یک بوق نابهجا، یک سخن نسنجیده و یک نگاه خاص و یا حتی یک شوخی نا به جا، هراسی در دل مؤمن ایجاد میکند که جز عذر خواهی و پوزش طلبلی از وی، چیز دیگری نمیتواند جبران کنندهی خشم خداوند باشد.
به راستی چقدر تفاوت است میان رفتار و منش ما و آنچه که اولیای صالح خداوند بودند.
سفیان ثوری میگوید روزی خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیدم که دیدم رنگ چهرهی مبارک آن حضرت تغییر کرده است. از آن حضرت پرسیدم که چرا رنگ از چهرهی مبارکتان پریده. آن حضرت فرمود: «من اهل خانه را نهی کرده بودم که به پشت بام بروند. روزی داخل خانه شدم و دیدم که یکی از خانمهای خدمتکار که مربی فرزندم بود، فرزند کوچکم را در آغوش گرفته و از نردبان بالا میرود! وقتی آن کنیز مرا دید ـ از ترس ـ به خود لرزید، دست و پای خود را گم کرد و در این حال فرزندم به زمین افتاد و مرد.
رنگ چهرهی من به خاطر مرگ فرزندم تغییر نکرده، بلکه رنگ چهرهام بدان جهت تغییر کرده که در دل آن کنیز ترس و وحشت انداختم.فَمَا تَغَیَّرَ لَوْنِی لِمَوْتِ الصَّبِیِّ- وَ إِنَّمَا تَغَیَّرَ لَوْنِی لِمَا أَدْخَلْتُ عَلَیْهَا مِنَ الرُّعْبِ
آن حضرت در برابر این حادثه به کنیز فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم و به خاطر مرگ فرزندم هیچ ایرادی و سرزنشی نسبت به تو ندارم. أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا بَأْسَ عَلَیْکِ مَرَّتَیْنِ.[2]
توجه: اگر ترساندن مؤمن به خاطر مصلحت مهمتری باشد، اشکالی ندارد. به عنوان مثال گاهی اوقات لازم است که مربّی، دانش آموز خود را بترساند تا از تنبلی و یا رفتار بد خود دست بردارد. فقط باید دقت کند که در این امر زیاده روی ننماید. همانند جایی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با گرمای آهن گداخته، برادرشان عقیل را به هراس انداختند، تا فکر دست اندازی به بیت المال را از سر خود بیرون نماید.
پی نوشتها: [1] . الکافی، جلد4، صفحهی107. [2] . مناقب ابن شهر آشوب، جلد4، صفحهی275 ـ بحارالآنوار، جلد47، صفحهی24.