امام باقر (علیه السلام) و پیرمرد بهشتی
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
حکم بن عتیبه می گوید: در محضر امام باقر (علیه السلام) بودیم و خانه پر از جمعیت بود. ناگاه پیرمردی قد خمیده که به عصایی تکیه داده بود وارد منزل شد. پیر مرد کنار در ایستاد و این گونه به امام باقر (علیه السلام) سلام عرض کرد: « السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
امام فرمود: « وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
آن پیر مرد سپس رو به جمعیت کرد و به آن ها هم سلام داد و جمعیت سلام او را جواب دادند.
پیرمرد رو به امام کرده و عرض کرد: این پسر رسول خدا! فدای شما شوم! مرا به نزدیک خود جای دهید.
(پیرمرد در همان حال چند خصلت خود را بیان فرمود: )
1. به خدا قسم شما را دوست دارم
2. دوستداران شما را دوست دارم و این دوستی به خاطر طمع دنیایی نیست؛ (بلکه تنها به خاطر شما است).
3. کینه و بغض دشمنان شما را هم در دل دارم و از آن ها بیزاری می جویم. به خدا قسم این دشمنی هم به خاطر دشمنی و خصومت شخصی میان من و آن ها نیست. (بلکه تنها به خاطر شماست)
4. به خدا قسم حلال شما را حلال می شمارم و حرام شما را هم حرام می دانم و آن را ترک می کنم.
5. منتظر امر شما و دولت کریمه ی شما هستم (انتظار ظهور)
فدای شما شوم! آیا با این ویژگی ها امیدی در من هست؟!
امام (که چنین ویژگی های زیبایی را شنیدند) فرمودند: نزدیک من بیا ای پیرمرد! وقتی پیرمرد کنار امام نشست، امام فرمودند: ... اگر با این حال از دنیا بروی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و بر امام سجاد (علیه السلام) وارد می شوی در حالی که جگرت خنک می شود و قلبت شاد می گردد. چشمت روشن می شود و ملائکه ی خداوند با عطر و دسته ی گل به استقبالت می آیند.
پیرمرد که تعجب کرده بود با شوق پرسید: چه فرمودید؟!
امام سخن خود را دوباره تکرار کرد.
پیرمرد گفت: الله اکبر! آیا با این اوصافی که دارم این گونه از دنیا می روم؟! سپس اشک شوق بر چشمانش حلقه زد و شروع به گریه کرد. همراه با گریه ی او اهل مجلس هم به گریه افتادند.
امام باقر (علیه السلام) با دست مبارک اشک از چشمانش پاک کردند و او را مورد تفقّد قرار دادند.
پیرمرد سرش را بلند کرد و گفت: ای پسر رسول خدا فدام شما شوم! دستتان را به من بدهید تا آن بوسم.
و دست امام را بوسید.
وقتی پیرمرد رو به رفتن کرد، امام که از پشت سر به او می نگریست فرمود: کسی که دوست دارد به مردی از اهل بهشت نگاه کند، به این پیرمرد بنگرد. مَنْ أَحَبَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا
(الکافی، جلد8، صفحه ی 77)