تربیت کودک / تربیت بر اساس مبانی توحیدی
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
تربیت فرزند بر اساس مبانی توحیدی
انسان در هر راهی که قدم میگذارد باید ابتدا هدف خود را در پیمودن این راه را مشخص کند تا با در نظر گرفتن هدف، مسیرش را مشخص نماید. مهمترین راهی که انسان در پیش روی خود دارد، راه زندگی در این دنیا است. برای پیمودن صحیح و سعادتمندانهی جادهی زندگی باید ابتدا هدف از زندگی را دریابیم تا بعد بتوانیم مسیر صحیحی که ما را به آن هدف میرساند انتخاب کنیم. پر واضح است که هدف از زندگی، رسیدن به لقای مهر خدای متعال و اتصاف به صفات او است.
تربیت فرزند، یعنی قرار دادن فرزند در مسیری که او را به هدف از زندگی خود نزدیک کند. پس تربیت واقعی تربیتی است که الهام گرفته از معارف توحیدی و راهگشای حرکت انسان به سوی خداوند متعال باشد. متأسفانه برخی از والدین بدون توجه به این اصل مهم فرزندان خود را در معرض الگوهای تربیتی غربی قرار میدهند و بدون توجه به این مسأله که تربیت غربی، تربیتی غیر توحیدی و در کاملا دنیاطلبانه است ، فرزندان و عزیزان خود را در دام دنیا پرستی و دنیا دوستی میاندازند تا روز به روز از خداوند دورتر شده و دست خود را از کمالات معنوی تهیتر بینند.
همهی والدین دوست دارند فرزندانی مؤدب داشته باشند، فرزندانی که از بدیها دور بوده و مزین به محاسن اخلاقی باشند. حال ببینیم چگونه فرزندانمان را به سوی خوبیها سوق داده و از بدیها دور میکنیم:
عدهای میگویند:
فرزندم! مراقب باش کار بدی انجام ندهی، تا از چشم مردم نیفتی!
فرزندم! در زندگی مؤدب باش تا مردم تو را دوست داشته باشند!
اما در مقابل عدهی دیگری چنین میگویند:
فرزندم! مراقب باش کار بدی انجام ندهی، تا از خداوند دور نشوی!
فرزندم! در زندگی مؤدب باش تا خداوند تو را دوست داشته باشد!
گفتار دستهی اوّل در حقیقت الهام گرفته از تربیت غیر توحیدی است که انگیزهی کودک شما را برای خوب بودن، امور دنیایی میداند در حالی که گفتار دستهی دوم الهام گرفته از تربیت دینی و توحیدی است که انگیزهی کودک شما را برای خوب بودن و دوری از بدیها، جلبررضایت الهی میداند.
شاید برخی بپرسند: بالاخره چه تفاوتی کرد؟! در هر دو نوع تربیت فرزند ما به سوی خوبیها میرود و از بدیها فاصله میگیرد!
تفاوت این دو نوع تربیت:
الف ـ وقتی به فرزند خود میگوییم: «مؤدب باش تا مردم تو را دوست داشته باشند» در واقع، به فرزندمان میآموزیم که ملاک خوبیها، تحسین و تقبیح مردم است. اگر مردم از کاری خوششان آمد، آن کار خوب است، و اگر از کاری بدشان آمد، آن کار بد است. حال اگر همین مردم به برخی از فضایل اخلاقی پشت کردند، فرزند ما هم به آن پشت خواهد کرد و اگر برخی از رذایل اخلاقی را پسندیده دانستند، فرزند ما هم آن را پسندیده خواهد دانست.
ذکر چند نکته:
1. اگر فرزند ما با این الگوی تربیتی، رشد کرده باشد تا وقتی نماز میخواند که دیگران تحسینش کنند اما اگر در فضایی قرار گرفت که نماز را به تمسخر گرفتند، اولین کاری که میکند ترک نماز است. در این الگوی تربیتی فرزند ما تا وقتی حجاب خود را مراعات میکند که دیگران آن را کار خوبی بدانند اما اگر نگاه آنها به حجاب، نگاهی غیر منطقی شد در این صورت فرزند ما هم حجاب خود را کنار خواهد گذاشت.
2. در این الگوی تربیتی، اخلاق به صورت کلی نسبی خواهد بود. یعنی تا وقتی پایبند اخلاق هستیم که به نحوی نفع ما در آن باشد. تا وقتی از زشتیها دوری میکنیم که در آن راه متضرر شویم. اما زمانی که نفع و ضرر خود را در بد اخلاقی دیدیم همان راه را طی میکنیم. بیجهت نیست که میبینیم سیاستمداران غربی از یک طرف دم از اخلاق و حقوق انسانها میزنند و از طرف دیگر، با قیافهای حق به جانب، هر جنایتی را مرتکب میشوند.
3. منظور ما از این الگوی تربیتی آن نیست که صرف این دو کلمه موجب بروز چنین صدماتی است، بلکه منظور این است که تربیتی که بر مبنای غیر الهی باشد انسان را در این راه قرار میدهد. والدینی که الگوی تربیتی آنها غیر دینی باشد در حقیقت روح تمامی رفتارهای آنها نماد دنیا طلبی است هر چند که خود در ظاهر اهل نماز و عبادت باشند.
ب ـ اما وقتی به فرزند خود میگوییم: «مؤدب باش، تا خدا دوستت داشته باشد» در این صورت، ملاک خوبیها و بدیها را رضا و غضب خداوند متعال معرفی کردهایم. اگر خداوند کاری را دوست داشته باشد آن کار شایستهی انجام دادن است و اگر کاری را پسندیده نداند، آن کار شایستهی ترک کردن است. اگر بتوانیم چنین ملاک ارزشمندی را به فرزندمان هدیه کنیم، در واقع ارزشمندترین گنج دنیا و آخرت را در اختیارش قرار دادهایم.
ذکر چند نکته:
1. اگر فرزند ما با این الگوی تربیتی، رشد کرده باشد، به هر قیمتی که شده دین خود را حفظ میکند و حاضر نمیشود به خاطر مردم و خوش آمد آنها ذرهای از اصول اخلاقی کنارهگیری کند. چنین فرزندی حاضر است از آبروی خود هم مایه بگذارد اما خود را آلوده به بدیها و زشتیها نبیند. او در واقع نگاهش تنها رضای الهی است و اگر همهی مردم جامعه در سراشیبی سقوط و تباهی قرار گیرند و به آن افتخار کنند، خود را به کناری میکشد و حاضر نمیشود سر سوزنی از راه نورانی الهی منحرف شود.
2. در این الگوی تربیتی، اصول کلی اخلاق نه تنهای نسبی نیست بلکه مطلق و بدون تغییر خواهد بود. بدین معنا که فرزند شما عدالت را خوب میداند حتی در حق دشمن خود و ظلم را ناپسند میداند هر چند که در با دشمنش طرف باشد. صداقت در نیت و گفتار، از اصول این الگوی تربیتی است تا جایی که حاضر است حرف راست را بر زبان جاری کند هر چند که خود در این راه متضرر شود.
3. منظور ما از این الگوی تربیتی آن نیست که صرف به کار بردن نام خدا در کلماتمان موجب قرار گرفتن فرزند در این جادهی نورانی شود. بلکه منظور این است که تربیتی که بر مبنای الهی باشد انسان را در این راه قرار میدهد. والدینی که الگوی تربیتی آنها بر مبنای هدف از خلقت باشد در حقیقت روح تمامی رفتارهای آنها نماد الهی دارد و این کلمات را از عمق وجود خود به زبان جاری میسازند.