تربیت کودک / ضرورت محبت به کودک
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
ضرورت محبت به کودک:
خداوند متعال فرزندان ما را همانند همهی انسانهای دیگر تشنه و شیفتهی محبت خلق کرده است. همانگونه که فرزندان ما نیازمند به آب ، غذا، بهداشت و پوشاک هستند، نیازمند به محبت هم میباشند. به همین جهت ما وظیفه داریم کانون خانوادهی خود را سرشار از محبت کرده و فضایی عاطفی و صمیمی برای رشد آنان فراهم آوریم. محبت بهترین و مؤثرترین عامل در تربیت فرزندان ما به شمار رفته است، تا جایی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: بر تو واجب است که نسبت به فرزندت محبت و دلسوزی داشته باشی. همچنین محبت به فرزندان آنچنان برکاتی در زندگی ما خواهد داشت که امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: خداوند به بندهی خود رحم میکند به خاطر محبت زیادی که به فرزندش دارد.
ذکر چند نکته در مورد محبت:
1. برخی از والدین که گویا در قاموس رفتاری خود چیزی به عنوان محبت به فرزند نمیشناسند، حتی از ذرهای محبت هم به فرزند خود دریغ میورزند. این والدین گویا دوران کودکی خود را فراموش کردهاند که چگونه مشتاق محبت پدر و مادر بودند! و حال که خود در جایگاه پدر و مادر قرار گرفتهاند، به احساسات کودکانهی فرزند خود پشت میکنند. روزی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) مردی را دیدند که میگفت: هرگز کودکی را نبوسیدهام! حضرت در واکنش به رفتار این مرد فرمودند: «این مرد از اهل آتش است».[1] در مقابل، عدهی دیگری از والدین در محبت به فرزند خود دچار افراط و زیادهروی شده و به گونهی دیگری به او ضرر میرسانند. یکی از دوستان جریانی را بدین صورت برایم نقل میکرد: در یکی از روستاها مردی بود که خیلی در مورد فرزندانش سخت میگرفت و با آنها برخوردی سرد و خشن داشت. روزی یکی از کودکانش وارد باغی شد و بدون اجازهی صاحب باغ، از میوهی یکی از درختها چید. باغبان که جریان را دید کودک را تهدید کرد که جریان دزدی او را با پدرش در میان خواهد گذاشت. کودک که از پدر وحشت زیادی داشت، از ترس خود را حلق آویز کرد و از دنیا رفت. بعد از مرگ این کودک، پدرش متوجه اشتباهش شد و در تربیت فرزند دیگرش خشونت را کنار گذاشت. منتهی از این باب که «جاهل، یا در افراط است و یا در تفریط!»، بدون حساب در حقش محبت کرد تا جایی که فرزند دومش هم به دام اعتیاد افتاد و به گونهی دیگری از دستش رفت!
2. کمبود در محبت موجب میشود کودکان ما اعتماد به نفس خود را از دست داده و نتوانند شخصیت و عزت نفس خود را حفظ کنند. اگر فرزندان ما سیراب از جام محبت نشوند، و اگر کانون خانوادهی ما نتواند نیازهای عاطفی کودکان ما را برآورده سازد، ممکن است برای جبران این خلأ عاطفی و حقارت درونی، دست به هر کار خطرناک و ناشایستی هم بزنند. آری! چرا برخی از نوجوانان کم سن و سال به سیگار و اعتیاد تمایل پیدا میکنند؟ چرا برخی از دخترهای نوجوان در دام جوانان هوسباز میافتند؟ چرا برخی خود نمایی را پیشهی خود کرد و سعی دارند به گونهای خود را مطرح کنند؟ و هزاران چرای دیگر که میتوان یکی از مهمترین ریشههای آنها را در کمبود محبت جستجو کرد.
3. افراط در محبت موجب خارج شدن کودکان ما از تعادل رفتاری است. این کودکان نه تنها اعتماد به نفس ندارند، بلکه مسئولیت گریز هم هستند. در این بیمسئولیتی، تفاوتی بین مسئولیت بندگی خداوند و مسئولیتهای فردی و اجتماعی وجود ندارد. برخی از این کودکان علاوه بر ضعف ایمان و سستی در انجام عبادتهای شرعی، تن پرور و خودخواه هم میباشند و توقع دارند دیگران ـ مخصوصا اعضای خانواده ـ از حق خود بگذرند تا در ناز و نعمت بیشتری به سر برند.
الف) یکی از نمونههای این محبت افراطی داستان پیرزنی است که میگفت: «پسری 18 ساله دارم که به هیچ صراطی مستقیم نیست. نه اهل نماز است و نه اهل ادب و نزاکت! وقتی خانه میآید توقع دارد من پیرزن دربست در خدمتش باشم. خدا نکند که غذا مقداری شور یا بی نمک باشد. تا میتوان مرا کتک میزند و هر چه از دهانش بیرون میآید به من میگوید و از خانه بیرون میزند، چند ساعت بعد دوباره به خانه میآید و روز از نو روزی از نو». جالب است که وقتی به این مادر گفتم، با فرزندان دیگرت صحبت کن که او را تحت فشار قرار دهند و به کار بدش اعتراض کنند. احساسات مادرانهاش دوباره گل کرد و فقط گفت: «دلم نمیآید»!
ب) خانمی میگفت: پسری دارم 25 ساله که علاف و بیکار در خانه نشسته است. وقتی به او میگویم بلند شود و دنبال کاری برود، میگوید: «تو برایم کار پیدا کن»! بعد هم طلبکارانه میگوید: «همهی پدر و مادرها برای بچههایشان کار پیدا کردهاند. شما برای من چه کار کردهاید؟»! وقتی هم کاری برایش پیدا میکنم یکی دو روز بعد، به بهانهای کارش را ترک میکند و دوباره به خانه برمیگردد. با سؤالات بیشتری که از این خانم داشتم متوجه شدم این خانم و همسرش با محبتهای بیجا موجب شدهاند که فرزندشان نتواند روی پای خود بایستد و دل به دریای مشکلات بسپارد.
4. همهی کودکان ما نیاز به محبت دارند؛ اما با توجه به ویژگیهای عاطفی دخترها، آنها عطش عاطفی بیشتری نسبت به پسرها دارند و همین عطش عاطفی میطلبد که محبت بیشتری در حق آنها داشته باشیم. نوع محبتی که پدر در حق فرزندانش دارد با نوع محبتی که مادر در حق آنها دارد متفاوت است. از طرفی دختر ما دوست دارد دست نوازش پدر را بر سر خود ببیند و سیراب از محبتش شود. حال اگر پدر از چنین محبتی در حق دخترش دریغ کند، ممکن است برای جبران این خلأ عاطفی در دام محبتهای دروغین دیگران افتاده و شیفتهی نامحرم شود.
5. برخی از والدین به اشتباه عین همان محبتی را که به دختر خود دارند در مورد پسر هم به کار میگیرند، غافل از این که نوع محبت به دختر با نوع محبتی که به پسر داریم متفاوت است. دختر عاطفی است، لذا محبت بیشتری میطلبد و پسر عقل محور است و باید نوع دیگری از محبت را بچشد. اعمال محبت دخترانه در مورد پسر، موجب سر در گمی و خروج او از تعادل رفتاری میشود. چنین پسری نمیتواند به سادگی خود را مرد زندگی ببیند و حتی در عبادتهای خود هم کاهل است. به عنوان نمونه خانوادههایی هستند که چند دختر و پسر دارند. دخترهای این خانوادهها اجتماعی، مؤمن و متدین هستند؛ اما پسر آنها غیر اجتماعی، بیمسئولیت و غیر متدین است.
6. محبت به کودک باید در راستای تربیت کودک باشد. این محبت گاه اقتضا میکند که دست نوازش بر سرش بکشیم، گاه اقتضا میکند که نصیحتش کنیم، گاه اقتضا میکند خط و نشان برایش بکشیم و گاهی هم اقتضا میکند که امر و نهیش کنیم.
7. منظور از زیادهروی در محبت، محبت زیاد نیست، چرا که در بیان نورانی امام صادق (علیهالسلام) آمده است: «خداوند متعال به بندهی خود رحم میکند به خاطر محبت شدیدی که به فرزندش دارد»؛[2] بلکه منظور از افراط در محبت، عدم توجه به همهی نیازها کودک و تمرکز بیش از اندازه به بعضی از مصادیق محبت است. بدین صورت که گمان کنیم محبت صِرفا به معنای نوازش کودک و تحسین اوست، در حالی که محبت مصادیق دیگری هم دارد. ما با محبت فرزندانمان را نصیحت میکنیم. با محبت امر و نهیشان میکنیم و حتی با محبت آنها را تنبیه میکنیم.
8. یکی دیگر از مصادیق افراط در محبت این است که اجازه ندهیم فرزندانمان روی پای خود بایستند و از عهدهی کارهای خود بر آیند. عدهای از والدین بر این عقیده هستند اگر خود را در خدمت فرزندانشان قرار دهند و علیرغم توانایی فرزندانشان در انجام برخی کارها، خود عهده دار انجام این کارها شوند، محبت خود به فرزند را رساندهاند. در حالی که چنین کاری محصولی جز وابستگی فرزند، و پر توقع شدن او به بار نمیآورد.
9. تمامی رفتارهایی که با فرزندمان داریم باید بر مبنای اصل محبت باشد. حتی اگر زمانی لازم شد که کودک خود را تنبیه کنیم باید باز هم محبت را فراموش نکرده و با در نظر گرفتن اصل محبت، فرزندمان را تنبیه کنیم. در این صورت هرگز به دنبال تحقیر شخصیتی او نخواهیم بود.
10. محبت واقعی به فرزند به این معناست که او را دوست داشته باشیم و به گونهای رفتار کنیم تا ضمن این که شیفته مظاهر دنیوی نمیشود، در صراط مستقیم که راه شناخت و عبودیت خداوند است، قرار گیرد. چنین شخصی به تدریج تحصیل رضای الهی را در اولویت رفتاری خود قرار داده و هرگز رضای خداوند را به خوشایند دیگران نمیفروشد تا خود را از زیانکاران نبیند. اگر پدر و مادری، فرزندان دلبند خود را در جادههای تاریک گمراهی رها کرده و گامی در جهت هدایت آنها برنداند، دوستدار واقعی آنها نبوده و نمیتوانند خود را والدینی با محبت واقعی معرفی کنند.
11. درست است که عقل هر انسانی او را به محبت در حق فرزندش فرا میخواند اما از باب اهمیت فوق العادهی محبت به فرزند، معصومین (علیهمالسلام) به شیوههای مختلف ما را تشویق به این امر میکنند تا از انجام این وظیفهی انسانی و اسلامی غافل نباشیم.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: کسی که فرزندش را ببوسد، خداوند برایش حسنهای مینویسد و کسی که او را خشنود سازد، خداوند در روز قیامت ـ که همه در حراس هستند ـ او را خشنود خواهد ساخت.[3]
امام صادق (علیهالسلام) هم فرمود: حضرت موسی (علیهالسلام) عرض کرد خدایا! کدام اعمال نزد تو با فضیلتتر است؟ فرمود: محبت به کودکان … .[4]
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) را میبوسیدند که مردی گفت: من ده فرزند دارم و هرگز آنها را نبوسیدهام! پیامبر اکرم با شنیدن این سخن آنچنان غضبناک شدند که رنگ صورت مبارکشان سرخ شد. بعد به آن مرد گفتند: اگر به خاطر این کارت خداوند رحمت خود را از قلبت جدا کند چه خواهی کرد؟! از ما نیست کسی که به بچههای کوچک رحم نکند و به بزرگترها احترام نگذارد.[5]
لینک یادداشت در خبرگزاری: http://www.yazdfarda.com/news/31686.html