تربیت کودک / واکسیناسیون عقیدتی کودک
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
واکسیناسیون عقیدتی کودک
فرزندان ما در آینده با سؤالات و چالشهایی مواجه میشوند که بیتوجهی به این مسأله موجب بروز صدماتی جدی در عقاید آنها خواهد شد. فرزندان ما از یک سو با شبهات برنامهریزی شدهی دشمنان اسلام و انقلاب مواجهند و از سوی دیگر با عدّهای ضعیف الإیمان و خود رأی که نماز، روزه، حجاب و سایر نمادهای اسلامی آنها را به تمسخر میگیرند.
پر واضح است که والدین دلسوز قبل از آن که فرزندشان مبتلا به بیماری شود به دنبال واکسینه کردن او هستند. متأسفانه بیشتر والدین از روی غفلت و ناآگاهی در واکسینه کردن عقیدتی کودک خود کوتاهی میکنند و زمانی چشم باز میکنند که کودکان خود را در دام عقاید و رفتاهای انحرافی و بعضا جبران ناپذیر میبینند. فرزندان ما نور چشمیهای ما و میوهی زندگی ما هستند. روا نیست آنها را به حال خود واگذاریم تا طعمهی شیرینی برای منحرفان و از خدا بیخبران باشند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نامهی 31 نهج البلاغه که نامهای نمادین برای تربیت فرزند است، به ما میآموزند تا قبل از آن که این شیادان و دغلبازان، عقاید فرزندان ما را متزلزل کنند وارد عمل شده و بنای عقاید آنها را محکم کنیم.
برای این که بتوانیم نقش خود را در این میان به خوبی ادا کنیم باید با چالشهایی که فرا روی فرزندانمان خواهد بود آشنا شویم و با توجه به آن کودکانمان را راهنمایی کنیم. اینجاست که یکی از مصادیق کلام نورانی حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روشن میشود که میفرمایند: «در تربیت فرزندانتان بر تعلیم آداب و رسوم خود اکتفا نکنید؛ چرا آنها در زمانی غیر از زمان شما زندگی خواند کرد».[1]
فرزندان ما ممکن است به خاطر، نماز، حجاب و در یک کلام به خاطر اعتقادات و تدین خود مورد تمسخر دیگران قرار گیرند. اگر از قبل آنها را آماده نکرده باشیم امکان دارد به تدریج تحت تأثیر قرار گرفته و منفعلانه از عقاید پاک خود دست بردارند. قبل از بیان راهکار عملی برای واکسینه کردن فرزندانمان، خوب است به چند نمونهی عینی از این مشکلات توجه کنیم. مشکلاتی که ریشهی بسیاری از آنها را در بی توجهی والدین در واکسینه کردن فرزندان خود میتوان جستجو کرد.
1) دختری محجبه و متدین دارم. متأسفانه مدتی است که گریه میکند و میگوید دیگر چادر نمیپوشم. وقتی علت آن را جویا شدم، دیدم چند نفر از همکلاسیهایش او را دوره کرده و حجابش را به تمسخر گرفتهاند.
2) پسری بیست ساله دارم که به تازگی وارد دانشگاه شده است. متأسفانه هم اطاقیهای او اهل نماز نیستند و با فلسفهبافی نماز را برای او به عنوان نماد عقب ماندگی و تحجّر معرفی کردهاند! وقتی فرزندم از تحقیر آنها سخن گفت، به او گفتم دور از چشم آنها نمازش را بخواند! پسرم به تدریج منفعل شد و در خوابگاه نمازش را ترک کرد. حالا هم کار به جایی رسیده که وقتی به خانه میآید میبیند میبینم اهمیت چندانی برای نماز قائل نیست و در جواب ما که او را تشویق به نماز میکنیم میگوید: شما کاری به کار من نداشته باشید. خودم میدانم چه کار کنم!
3) فرزندم از وقتی وارد دانشگاه شده، به کلی عوض شده. او نه تنها نماز نمیخواند، بلکه اعتقادات ما را هم به تمسخر میگیرد و میگوید: شما که این همه نماز خواندید کجا را گرفتید که من بخواهم با نماز خواندن به آنجا برسم. هر چه از فلسفه و اهمیت نماز میگوییم در جواب میگوید اینها همه دروغ است و من هیچ اعتقادی به این حرفها ندارم. بدون نماز و روزه هم میشود با خدا ارتباط داشت!
4) مدتی است که دخترم در اینترنت با سایتهایی آشنا شده و با خواندن مطالب آن عقایدش از این رو به آن رو شده است. او میگوید: مگر شما بهشت و جهنم را دیدهاید؟! چه کسی گفته بهشت و جهنم وجود دارد. بهشت و جهنم ما همین زندگی دنیایی است. اگر از زندگی لذت ببریم در واقع زندگی بهشت است و اگر در زندگی سختی بکشیم در واقع توی جهنم هستیم!
5) پسرم اهل نماز بود اما به خاطر مشکل بیکاری همهی اعتقادات خود را از دست داده و اعتنایی هم به نصیحتهای ما ندارد. میگوید اگر خدایی وجود داشت من این همه مشکل نداشتم!
6) دخترم میگوید اگر نماز و حجاب من نزد خداوند ارزش داشت، وضع مالیم از بی نمازها و بدحجابها بهتر بود. دخترهایی را میشناسم که هر گناهی را انجام میدهند، اما مشکل مالی ندارند. پس همان بهتر که من هم مثل آنها زندگی کنم. چون کسی که توی این دنیا خوش باشد معلوم است خدا دوستش دارد و در آخرت هم یقینا از اهل بهشت است.
تذکر: مشکلاتی که ذکر شد میتواند علل مختلفی داشته باشد. در این قسمت فقط به مهمترین علت آن که جهل علمی است رسیدگی میشود و مابقی علتها در نوشتههای دیگر بررسی میشوند.
بیان راهکارهایی عملی برای واکسینه کردن فرزندانمان:
کودکان ما علاقهی زیادی به شنیدن داستانهای زیبا و جذّاب دارند. داستانهای قرآنی و داستان زندگی پیامبران خدا و ائمهی معصومین (علیهمالسلام) برای تربیت دینی فرزندانمان بسیار مفید و راهگشاست. اگر بتوانیم به زوایای مختلف زندگی این بزرگواران نظاره کنیم و آن را با لحنی کودکانه به فرزندانمان انتقال دهیم، تا حد بسیار مطلوبی در حل این مشکل چاره اندیشی کردهایم.
هدف قرآن کریم از نقل داستان، سرگرم کردن مردم نیست بلکه هدف قرآن کریم توجه دادن مردم به معارفی عمیق و پر محتواست. همهی ما با داستان اصحاب کهف آشنایی داریم، اما به ظرافتها و لطافتهای آن کمتر توجه کردهایم. در این قسمت به عنوان نمونه به چند مورد از پیامهای این داستان که میتوانیم با بیانی ساده به فرزندانمان انتقال دهیم اشاره میشود:
1) فرزندم! اصحاب کهف گروه اندکی بودند که به خداوند ایمان آوردند و به دلیل ایمانشان در میان مردم تنها ماندند و از میان آنها رانده شدند. پس تو هم وقتی راه حق را پیدا کردی از تنهایی روندگان این راه نترس و با اطمینان به راه خود ادامه بده. اگر در مجلسی رفتی که هیچ کس اهل نماز نبود، با شجاعت نمازت را بخوان. حتی اگر کسی هم اهل حجاب نبود حجاب خود را حفظ کن.
2) فرزندم! اصحاب کهف به دلیل ایمانشان مورد تحقیر و تمسخر مردم قرار گرفتند. پس تو هم ممکن است روزی مورد تمسخر نادانها قرار گیری. اگر چنین شد با اقتدار راه خودت را برو و ارزشی برای سخن آنها قائل نشو.
3) فرزندم! اصحاب کهف وقتی کسی را نداشتند به خدای متعال پناه بردند و از او کمک گرفتند. پس تو هم همیشه به خدا پناه ببر و مخصوصا در مشکلات و سختیها او را فراموش نکن.
4) فرزندم! اصحاب کهف در آن زمان به ظاهر تحقیر شدند، اما در واقع عزت داشتند چرا که خداوند به بندگان خوب خود عزت میدهد و دشمنانش را ذلیل میکند. پس تو هم وقتی خدا را داشتی بدان که عزیز هستی و بدان که دشمنان حق همیشه در ذلت و خواری هستند
5) کسی که روی عقاید توحیدی خود بایستد و به خداوند امید ببند، لطفالهی شامل حالش خواهد شد. اصحاب کهف که پناهی جز خدا نداشتند در برابر عقاید خود ایستادگی کردند و خداند برکات معنای بیشتری شامل حالشان کرد.
6) فرزندم! اصحاب کهف در میان مردم مال و ثروت و مقام داشتند اما وقتی رانده شدند چیزی از دنیا همراهشان نبود ودست خالی بودند؛ اما در عین حال به بزرگی و عزت رسیدند. پس تو هم مراقب باش که معیار خوشبختی و سعادت را مال دنیا ندانی. ممکن است برخی با پول و ثروت و موقعیت اجتماعی خود بخواهند تو و اعتقاداتت را تحقیر کنند، اما بدان که عزت مؤمن نزد خداوند خیلی بیشتر از این حرفهاست که در مقابل این امور از دست برود.
بیان چند نکته:
1) برای حل این مشکل علاوه بر ذکر مطالب حکمت آمیز، امور دیگری هم لازم است. اموری چون تقویت عزت نفس در کودک، تقویت اراده و اعتماد به نفس، محبت در حق کودک و برخی مطالب دیگری که در کتاب ذکر شد.
2) با توجه به این که آموختن معارف دینی از طریق داستان ماندگارتر است، میتوانیم هر از چند گاهی با یاد آوری این داستانها، معارف آن را به فرزندانمان یاد آور شویم.
3) قبل از آن که کودکانمان در برابر سؤالهای مغرضانهی دیگران قرار گیرند، آن سؤالها را از کودکمان بپرسیم و او را به گوهای به چالش بکشیم که هم طریقهی بحث کردن را بیاموزد و هم بتواند با تحقیق بیشتر جواب خوبی برای اعمال و اعتقادات دینی خود بیابد.
4) درست است که آموختن این مطالب به فرزندانمان ضروری است، اما هرگز دچار شتابردگی نشویم. چرا که در این صورت کودکان ما خود را در معرض فشارهای تربیتی ما خواهند دید و خیلی زود از شنیدن این مطالب خسته و کسل خواهند شد.
5) مطالب حکمت امیز و داستانها را به گونهای برای کودکانمان بگوییم که از شنیدن آنها لذت ببرند و با اشتیاق برای شنیدن آنها لحظه شماری کنند. اگر کودکان ما رغبتی برای شنیدن این مطالب ندارند به جای متهم کردن آنها به بازیگوشی و تنبلی شیوهی گفتاری خود را عوض کنیم.
6) کودکان ما علاقهی زیادی به شنیدن شعر و داستان دارند. مراقب باشیم که به جای پرکردن ذهن کودکانمان از داستانها و اشعار بی محتوا، آنها را با اشعار و داستانهای پر معنا و زیبا آشنا کنیم.
7) برخی از اشعار و کتابهای داستانی کودکان، بر اساس فرهنگ مادی گرایانهی غرب تدوین شده. لذا تا جایی که امکان دارد از خرید کتابهای متفرقه ـ که معمولا رنگ و لعاب خیلی زیبایی هم دارند ـ خودداری کنیم تا کودکانمان در دام این کتابها نیفتند. البته اگر لازم شد کتاب خاصی خریداری کنیم قبل از هر چیز محتوای آن را به یک کارشناس نشان دهیم.