وبلاگ هــم انــدیشـی دینــی

صفحه اصلی عناوین مطالب تماس با من قالب وبلاگ Feed

فتنه (8) عوامل ایجاد فتنه فردی

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

 

مهمترین عامل ایجاد فتنه­ی فردی «محبت دنیا» است.

امام علی (علیه­السلام) می­فرماید: «الوَلَهُ بالدنیا أعظمُ فتنه». شیفته­گی به دنیا بزرگترین فتنه است. با بررسی روایت اهل بیت (علیهم­السلام) در مورد دنیا، متوجه می­شویم که این روایات به دو گروه تقسیم می­شوند.  

1. روایاتی که در مدح دنیاست. 2. روایاتی که در مذمت دنیاست. 

در بدو امر ممکن­ است گمان کنیم این دو گروه روایت با یکدیگر متعارض هستند، امّا با دقّت بیشتر متوجه می­شویم که نه تنها این دو دسته روایت تعارضی با یکدیگر ندارند، بلکه هر دو در جای خود کاملاً صحیح هستند. علّت آن هم این است که دنیا دو چهره دارد و هر کدام از این دو دسته ناظر به یک چهره­ی از دنیا می­باشند.

مقدّمه: از همان وقتی که خداوند، حضرت آدم ابوالبشر (علیه­السلام) را خلق کرد بنا بر این بود که انسان در زمین جای گیرد و در زمین زندگی کند. چرا که خداوند قبل از خلقت آدم وقتی که ملائکه را از امر خلقت او آگاه کرد به آنها فرمود من می­خواهم در روی زمین خلیفه قرار دهم. (إنّی جاعُلٌ فی الأرضِ خَلیفَه…) همچنین بهشتی که حضرت آدم (علیه­السلام) در آن به طور موقت سکونت داشت بهشت واقعی نبوده است، زیرا هنوز کسی جهت سکونت وارد آن بهشت نشده و بعد از برپا شدن قیامت وارد آن خواهند شد. آن جایی که حضرت آدم (علیه­السلام) در آن سکونت داشته چون زیبایی بوده از آن جهت از آن تعبیر به جنت شده است. بنابراین حضرت آدم (علیه­السلام) از همان اوّل بنا نبود که در آن جا توطن دائمی داشته باشد بلکه باید وارد زمین می­شد، منتهی دو نوع ورود و خروج داریم، یک بار با احترام می­فرمایند: «از این جا تشریف ببرید به جای دیگر». که خروجی تکریمی است، و یک بار با تندی و عتاب کسی را جا به جا می­کنند، به خاطر ترک اولایی که حضرت آدم (علیه­السلام) انجام داد خروجش از آن جنتّ به سوی زمین از نوع دوم بود.

چون بناست انسان به مقام منیع خلیف? اللّهی برسد، برای رسیدن به این مقام شامخ باید از کانال و راهرو زمین عبور کند. طول این راهرو بستگی به پیمانه­ی عمری است که برای هر کس مشخص شده است. خداوند جهت امتحان انسان در این مسیر فتنه­ها و ابتلاءاتی را در سر راه او قرار می­دهد تا ببیند با آنها چگونه برخورد می­کند. اگر به سلامتی از کنار آنها گذشت و دامن خود را آلوده به زنگار گناه نکرد، می­تواند از جام شیرین خلیف? اللّهی بهره­مند شده و از نعمت الهی متنعّم گردد. به همین جهت در مدح دنیا فرموده­اند: «دنیا برای رسیدن به آخرت عجب کمک کار خوبی است!» و نیز فرموده­اند: «دنیا عجب خانه­ی خوبی است! منتهی برای کسی که آن را به عنوان محل سکونت دائمی خود برنگزیند و به آن دل بسته نشود»، «به وسیله­ی دنیا آخرت به دست می­آید». همچنین روایتی است که خیلی با آن آشنایی داریم. آن روایت این است که: «دنیا مزرعه­ی آخرت است».     

کار در مزرعه سخت است امّا اشتیاق رسیدن به محصول، تحمل این سختی را برای کشاورز آسان و بلکه لذت بخش می­کند. کسی هم که به دنیا به عنوان مزرعه بنگرد سختی­ها و ابتلاءات دنیایی برای او آسان می­شود، چرا که می­داند محصول آن را در آخرت برداشت خواهد کرد. اگر کشاورز فراموش کند که روزی محصول زمین خود را برداشت خواهد کرد، کار در زمین برایش غیر قابل تحمل خواهد شد و مدام لب به اعتراض و گلایه می­گشاید. حال اگر دیدید کسی در دنیا جزع و فزع کرده و از دنیا شکایت می­کند، بدانید که قبل از هر چیز آخرت را فراموش کرده است. روی همین اساس است که فرموده­اند: «دنیا را نفرین نکنید! چرا که در این صورت دنیا هم شما را نفرین خواهد کرد».

تا اینجا آنچه گفتیم در رابطه با چهره­ی زیبای دنیا بود، امّا چهره­ی زشت دنیا:

روایتی داریم که فرموده است: «أنَّ کُلَّ فِتْنَةٍ بَدْؤُهَا حُبُّ الدُّنْیَا؛ شروع هر فتنه­ای حبّ دنیاست». با توجه به مطالب مطرح شده معلوم است که چرا محبت به دنیا انسان را در فتنه می­اندازد. در راهرو زندگی که انتهای آن به قیامت و معاد ختم می­شود، اگر کسی انتهای راهرو را به فراموشی سپارد، و از یاد معاد غافل شود، لاجرم در دنیا توقف می­کند و با متمرکز شدن در زیباییهای ظاهری دنیا آهسته آهسته شیفته­ی آن می­شود. کسی که آخرت را فراموش کند هر نوع کار زشتی را می­تواند انجام دهد مخصوصاً این که این فراموشی ملازم است با محبت دنیا و کسی که محبت به دنیا پیدا کرد، برای نزدیکتر شدن به معشوقش حاضر است هر کاری را انجام دهد. صدام عاشق دنیا بود روی همین اساس برای اینکه به محبوب خود نزدیکتر شود حاضر شد صدها هزار نفر را قتل عام کند. حتی به ملت خود هم رحم نکند.

روی همین اساس است که امام المتقین امیرالمؤمنین علیه­السلام می­فرماید: «دنیا را رها کن! چرا که محبّت دنیا انسان را کور و کر و لال و ذلیل می­کند». برخی از انسانها همانند فرزندی که آغوش مادر را رها نمی­کند دو دسته به دنیا چسبیده­اند، اما نمی­دانند که این دنیا همانند ماری سمّی است که هر کس به او نزدیک شده بدون زهر نگذاشته است. محّبت دنیا راههای ادراکی بشر را می­بندد و نمی­گذارد محبّ خود، آیات حق را ببیند، کلام حق را بشنود، حق را بر زبان جاری کند و در نهایت انسان را به ذلت و خواری هر دو دنیا می­کشاند.

امور دیگری که از آنها به عنوان فتنه یاد شده است:

1. تعریف و تمجید دیگران.         2. خطای بسیار و کم شدن عمل.

3. شرب خمر.               4. حب زن نامحرم.        5. نگاه به نامحرم.

«««مطلب قبلی          مطلب  بعدی»»»



[ چهارشنبه 89/1/4 ] [ 11:23 صبح ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

فتنه (7) معنای ابن لبون

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

 

ابن لبون" باشید و خود را از گزند فتنه­ها حفظ کنید»؟!

جواب: امیرالمؤمنین (علیه­السلام) در نهج البلاغه می­فرمایند: «کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ»[1]، در فتنه­ها همانند بچه شتر دو ساله باش که نه طاقت دارد به کسی سواری بدهد و نه پستانی دارد که از شیرش بدوشند. یعنی طوری برخورد کن که فتنه گران، در جان و مال تو طمع نکنند.

این معنای روایت. امّا حقیقت آن است که این روایت ناظر به زمانی است که جنگ و زد و خورد بین دو رئیس و پیشوای باطل باشد. نمونه­ی عینی آن فتنه­ی بنی امیّه و بنی عبّاس است. در آن زمان «ابوسلمه» که از سران بنی عباس بود نامه­ای به محضر امام صادق (علیه­السلام) نوشت و به آن حضرت پیشنهاد داد تا بعد از پیروزی برای آن حضرت بیعت بگیرد و حکومت را به خاندان عصمت و طهارت بازگرداند. امام صادق (علیه­السلام) که از ماهیت آن فتنه با خبر بود فرمود: «ما أنتَ مِن رِجالی و لا الزَّمانُ زَمانی؛ نه تو از شیعیان و داعیان من هستی و نه زمان، زمان من است!» از جواب حضرت مشخص می­شود که ابوسلمه قصد استفاده­ی ابزاری از نام امام را داشت تا پایه­های حکومت بنی عباس را محکمتر کند.  

پس روایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه­السلام) مربوط به زمانی می­شود که در دو طرف میدان نبرد اهل باطل ایستاده باشند. البته با توجه به اطلاق روایت، معنای بهتری هم می­توان برای روایت  داشت و آن این است که «در همه­ی فته­ها ـ چه زمانی که هر دو طرف از اهل باطل باشند و چه زمانی که فقط یک طرف از فتنه اهل باطلند ـ به گونه­ای رفتار کن که اهل باطل نتوانند از تو سوء استفاده کنند».

پر واضح است هنگامی که در یک طرف از جبهه، اهل حق باشند دفاع از حق واجب است و گناه کنار کشیدن و بی طرف ماندن، کمتر از گناه شرکت در جبهه­ی باطل نیست.

اصولاً ما حقّی داریم و باطلی، و راه دیگری میان آن دو نداریم که نه در جانب حق باشد و نه در جانب باطل. اگر کسی در جبهه­ی حق قرار نگرید لاجرم در جبهه­ی باطل است. پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­واله) فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛[2] هر کس شب را به صبح رساند و اهتمام به امور مسلمین نداشته باشد از آنها نیست و کسی که ندای مسلمانی را بشنود که از او در برابر ظلمی تقاضی کمک دارد و او را یاری نکند در زمره­ی مسلمین نمی­باشد».

پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­واله) فرمودند: اگر مسلمانی در برابر ظلم از شخصی کمک بطلبد و آن شخص او را یاری نکند مسلمان نیست. حال اگر روزی جبهه­ی باطل در برابر خود اسلام قرار گرفته باشد و در عین حال برخی ساکت نشسته و از دین خدا حمایت نکنند آیا می­توان به این افراد مسلمان گفت؟!

روی همین اساس است که می­گوییم در محرم سال 61 همه­ی کسانی که از حرکت امام حسین (علیه­السلام) و موضوع محاصره شدن آن حضرت با خبر شدند و خود را کنار کشیدند، در واقع با سکوت خود جبهه­ی باطل را تقویت کرده و در کشته شدن امام (علیه­السلام) سهیم شدند.

اگر کسی با امام حسین (علیه­السلام) نباشد دیگر چه فرقی می­کند که در کجاست؟ در سر سفره­ی شراب باشد یا پای سجاده­ی نماز!

اگر هم امروزه کسی حسین زمان و ولی فقیه را تنها بگذارد در محضر الهی هیچ حجتّی نخواهد داشت و نمی­تواند خود را در زمره­ی مسلمانان محسوب کند.      



[1]. نهج البلاغه، حکمت 1.

[2]. الکافی، ج2، ص164.   

«««مطلب قبلی          مطلب بعدی»»»



[ چهارشنبه 89/1/4 ] [ 6:47 صبح ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

فتنه (6) فتنه بنی امیه از منظر امام علی علیه السلام

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.


فتنه­ ی اجتماعی بنی امیّه از منظر امام علی (علیه­ السلام )

(نهج البلاغه خطبه­ی93 و در برخی دیگر از ترجمه­ها خطبه­ی92)  

قال علی (علیه­السلام ):… أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی. امیرالمؤمنین (علیه­السلام) بعد از خاتمه­ی جنگ نهروان فرمودند: ای مردم! من چشم فتنه را کور کردم و غیر از من کسی بر دفع آن فتنه و فساد جرأت نداشت.

مردم از قتال اهل قبله وحشت داشتند و مردّد بودند که آیا مقابل آنها شمشیر بکشند یا نه؟ در جنگ جمل، در یک طرف امام علی(علیه­السلام) بود و در طرف دیگر عایشه همسر پیامبر اکرم(صلی­الله­علیه­وآله) و زبیر رزمنده­ی زمان پیامبر اکرم صلی­الله­علیه­وآله!  

در جنگ نهروان هم مردم در مقابل خوارج قرار گرفته بودند. خوارج کسانی بودند که از اسلام فهم نادرستی داشته، تعصّبات قبیله­ای آنها را کور کرده بود. در میان این گروه نادان، افرادی بودند که از کثرت سجده پیشانی­هایشان پینه بسته بود. در شبی که بنا بود امام علی(علیه­السلام)فردای آن روز با آنها نبرد کند، شخصی در کنار آن حضرت حرکت می­کرد. در این هنگام صدای قرائت قرآن یکی از خوارج را شنید. او با ترس و تعجّب خطاب به حضرت عرض کرد: «آیا فردا می­خواهیم مقابل این گروه شمشیر بکشیم»؟! به همین دلیل است که شخصی مثل «احنف بن قیس» و عدّه­ای دیگر از جنگ کناره گیری کرده، به گوشه­ای خزیدند.

آری نبرد با اصحاب جمل و خوارج نهروان، کار ساده­ای نبود. لذا حضرت فرمود: «بجز من کسی جرأت نداشت چشم این فتنه را کور کند». از همین مطلب می­توان نتیجه گرفت که برخی از فتنه­ها آنقدر تیره و کور کننده هستند که بصیرتی علوی و شجاعتی حیدری لازم دارد تا مقابل آن ایستادگی شود. امّا با وجود این مطلب، حضرت مردم را از فتنه­ای قوی­تر می­ترسانند و آن فتنه­ی بنی امیّه است.   

… أَلا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیْکُمْ فِتْنَةُ بَنِی أُمَیَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِیَّتُهَا. آگاه باشید که به نظر من ترسناکترین فتنه­ها برای شما، فتنه­ی بنی امیه است. پس آن فتنه­ای کور و تاریک است. حکومت آن، همه جا را فرا گیرد و بلا و سختی آن مخصوص شیعیان و پرهیزکاران است.

ویژگی بارز فتنه­ی بنی امیّه این بود که با برنامه ریزی منظم، با نام دین علیه دین ایستادند و مردم را در سرگردانی عجیبی انداختند. فتنه­ی جمل و نهروان هم با نام دین و بازیچه قرار دادن مقدّسات دینی بود، امّا چون ریشه دار نبوده و برنامه­ ریزی خاصی نداشت زودتر شناخته شد. امّا در فتنه­ی بنی امیه تئوریسینی همچون «عمرو عاص» صحنه گردان فضای فکری جامعه بود و با افکار التقاطی و فریبنده­ی خود توانست جریان نهروان را به نفع حزب خود به پایان رساند و توجه مردم را از حکومت امام عادل به سوی حکومت امام فاجر سوق دهد. او با استفاده­ی ابزاری و هنرمندانه از نام دین، دستور داد قرآنها را بر سر نیزه کنند و در آخرین روزهای جنگ که رو به اضمحلال بودند، در میان لشکر امیرالمؤمنین(علیه­السلام) فتنه انگیزی کرده و آنها را به دسته­های مختلف تقسیم کند و در نهایت جنگ را به نفع خود به پایان رساند. امروزه هم فتنه انگیزان از نام دین استفاده­ی ابزاری می­کنند و خود را پیرور مقدّسات و شخصیتهای دینی و مقبول جامعه می­دانند تا شاید بتوانند با حیله­گری و غبار آلود کردن فضا مردم را دچار تردید کنند.       

وَ أَصَابَ الْبَلاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِیَ عَنْهَا. هر کس در آن فتنه­ها بینا باشد و به کارهای زشت آنها اعتراض نماید، دچار بلا و سختی می­گردد، و هر کس نابینا بوده و به کارهای زشت آنها اعتراضی نکند، از بلا رهایی می­یابد و در رفاه و آسایش است.

 این بلا، بلایی ممدوح و مقدّس است. انسان آزاده و خدا محور همواره در برابر ظلم و طغیان فاسدان ایستادگی کرده و سکوت را بر خود نمی­پسندد. روی همین اساس بود که ظالمان و حاکمان جور نتوانستند هیچ یک از یازده امام معصوم (علیهم­السلام) را تحمّل کنند و آنها را به شهادت رساندند. 

اگر امام حسین (علیه­السلام) از اسلام فقط به نماز و روزه و حج و امثال آن اکتفا می­کرد، و اگر یزید زمان، از وجود آن حضرت جهت تاج و تخت خود احساس خطر نمی­کرد، هرگز واقعه­ی عاشورا رخ نمی­داد.

اگر ائمه­ی معصومین (علیهم­السلام) ، اسلام را فقط در نماز و روزه و حج و امثال آن می­دانستند، خلفای اموی و عبّاسی هرگز به آنها آسیبی نمی­رساندند، چرا که خلفای اموی و عبّاسی هم به ظاهر نماز می­خواندند و در مراسم حج شرکت می­کردند. حقیقت مطلب این است که اموری که برشمردیم شرط لازم اسلام است ولی شرط کافی نیست. یکی دیگر از مبانی اسلام، روحیه­ی ظلم ستیزی و مبارزه با فتنه و فساد است، دیگر مبنا از مبانی اسلام ناب، تشکیل حکومت عدل الهی است (وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین) [قصص5].  

پس اسلام مبانی مشخصی دارد که ستمگران و فتنه­گران همواره از آن در هراسند و هر کس در مسیر واقعی اسلام حرکت کند، در فتنه­ها سیلی خواهد خورد و به مصیبت و اندوه گرفتار خواهد آمد. شاهد این مطلب هم فرمایش حضرت امیر (علیه­السلام) است که فرمود: «خَصَّت بلیَّتُها». یعنی بلای آن فتنه، مخصوص شیعیان و پرهیزکاران است.

با توجه به مطلبی که گذشت، به خوبی در می­یابیم کسانی که در اینگونه فتنه­ها با آرامش و راحتی زندگی کرده و آسیبی نمی­بینند، کسانی هستند که ظالمان و مفسدان از ناحیه­ی آنها احساس خطر نمی­کنند و خاصیّتی در دفاع از دین و احیای کلمه­ی حق در آنها نمی­بینند!  

وَ ایْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِی أُمَیَّةَ لَکُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِی. سوگند به خدا بعد از من بنی امیّه برای شما زمامداران بدی خواهند بود.

… لا یَزَالُونَ بِکُمْ حَتَّى لا یَتْرُکُوا مِنْکُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ أَوْ غَیْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ. همواره بلا و تسلط آنها بر شماست تا از شما کسی را باقی نگذارند مگر اینکه یا برای آنها سود داشته باشد و یا لا اقل برای آنها ضرر نداشته باشد.

… تَرِدُ عَلَیْکُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِیَّةً وَ قِطَعاً جَاهِلِیَّةً. فتنه و فساد ایشان بد منظر و ترسناک و به رویه­ی مردم زمان جاهلیت ـ که به قتل و غارت و بی­عفتی عادت کرده بودند ـ بر شما وارد می­گردد.

فتنه­های زمان ما هم از این توصیف بهره­هایی دارند. این فتنه­گران سعی بر آن دارند تا مردم را به دوران جاهلیت و طاغوت برده، از اسلام دور کنند. این فتنه­ها آنقدر بد منظر و ترسناک هستند که حتی با نمادهای مترقّی اسلامی هم به مبارزه بر خواسته، به شیوه­ی مردم جاهلی و دور از اسلام، آنها را نماد عقب ماندگی می­دانند.      

لَیْسَ فِیهَا مَنَارُ هُدًى وَ لا عَلَمٌ یُرَى. در آن فتنه علامتی از هدایت و نشانه­ای که راه حق با آن دیده شود وجود ندارد.  

نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ. ما اهل بیت از آن فتنه نجات می­یابیم.

منظور آن حضرت از نجات در فتنه، این نیست که آسیبی به شئون مادّی آنها نمی­رسد؛ چرا که خود آن حضرت در این خطبه فرمودند «هر کس در این فتنه بصیرت داشته باشد به بلای آن مبتلا می­شود» و در جای دیگر فرمودند: «بلای آن دامنگیر خوبان می­شود». منظور حضرت این است که، آنها گذشته از تحمّل ضررهای دنیوی این فتنه، هرگز ضرر در اخروی گرفتار نگشته، به گناه و معصیت دچار نمی­شوند؛ چرا که همواره وظیفه­ی خود را در قبال تبرّی جستن از ظلم و عمل به دین خدا عمل خواهند کرد و بدون جهت هم سکوت نمی­کنند. 

وَ لَسْنَا فِیهَا بِدُعَاةٍ. و در آن اوقات نمی­توانیم آشکارا کسی را به حق دعوت کنیم.

فتنه­ی بنی امیّه چنان فراگیر و مخوف است که گاهی اوقات امام معصوم علیه­السلام اگر بخواهد و در بخشی از مصادیق آشکارا روشنگری کند، جان شیعیان در معرض خطر قرار می­گیرد و دشمن نسبت به آنها جری­تر می­شود. روی همین اساس است که گاهی ائمه (علیهم­السلام) تقیّه می­کردند. البته در مجالس خصوصی خود و نزد یاران نزدیک دعوت به حق داشتند امّا این دعوت در برخی موارد علنی نمی­شد. مردم زیرک هم برخی از سخنان امام را از طریق شاگردان و نزدیکان قابل اعتماد معصومین دریافت می­کردند. نکته­ای که در این فقره از کلام حضرت قابل توجه می­­باشد این است که رهبر جامعه به دلیل محذوریتهایی که دارد، گاه نمی­تواند همه­ی حرفها را به صراحت بر زبان جاری کند؛ چرا که مفسده­ی گفتن برخی از سخنان، بیشتر از مفسده­ی نگفتن است. در چنین مواردی بصیرت مردم می­تواند راهگشای امور باشد. اگر مردم راه را گم نکنند می­توانند با حضور در صحنه و پشت گرمی برای رهبر عادل، فضا را از تیرگی بیرون آورده و شفافتر کنند.

در بحث ولایت فقیه توجه به این مطلب ضروری به نظر می­رسد که میان «پشت سر ولایت فقیه سنگر گرفتن» با «پشت سر ولایت فقیه بودن» فرق، بسیار است. ما باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم، امّا جلو ایشان بایستیم و تیرهای زهر آلود دشمن را به جان خود خریدار شویم. عدّه­ای به بهانه­ی تبعیت از رهبری پشت سر ایشان قرار می­گیرند و اجازه می­دهند تیرهای کینه­ی دشمن به شخص رهبری اصابت کند. آنگاه بعد از اصابت تیرها ادعا می­کنند که حامی رهبر هستند! افشای برخی از جریانها از سوی رهبری ممکن است هزینه­ی سنگینی را به جامعه تحمیل کند امّا افشای همین جریانها از سوی دیگر خواص و توده­ی مردم، کمترین هزینه را به بار می­آورد. لذا سکوت مردم و علی الخصوص خواص جامعه در برابر فتنه­ها آن هم به این بهانه که رهبر سکوت کرده است امری مردود و ناپسند می­باشد.

… فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَدُّ قُرَیْشٌ بِالدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا لَوْ یَرَوْنَنِی مَقَاماً وَاحِداً وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْیَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا یُعْطُونِیهِ. (وقتی که دولت بنی امیّه با ذلّت و خواری منهدم شده و بنی عبّاس جای آنها را گرفتند) قریش آرزو دارند که دنیا و آنچه در آن هست بدهند و به جای آن یکبار مرا ببینند هر چند به قدر کشتن شتری باشد تا از ایشان پذیرا باشم آنچه (حکومت) را که امروز بعضی از آن را خواستارم و به من نمی­دهند.

اگر مردم جامعه­ی اسلامی بی لیاقتی به خرج داده، از حکومت اسلامی و ولایی دفاع نکنند، روزی خواهد رسید که بدکاران و ظالمان بر جان و مال و ناموس آنها مسلط شده و در آن هنگام است که آرزو می­کنند «ای کاش برای ساعتی هم شده حکومت ولایی را دوباره ببینند و از عزّتی که در سایه­ی آن داشتند بهره­مند گردند!». امّا آن روز دیگر خیلی دیر شده و آب رفته دیگر به راحتی به جوی باز نمی­گردد.

مردم زمان ما به مراتب بهتر و با بصیرت­تر از مردم زمان حضرت امیر (علیه­السلام) هستند. مردم آن زمان آنقدر بی لیاقت بودند که شخصیّتی چون امیرالمؤمنین (علیه­السلام) آنها را پیشاپیش از وقوع فتنه­ای عظیم می­ترساند و حتی می­فرماید «اگر از خصوصیات و نامهای آنها هم بپرسید به شما خواهم گفت»، امّا آنها این سخنان را شنیدند و در عین حال نتوانستند حکومت ولایی را حفظ کنند و آن را دو دسته در اختیار بنی امیّه قرار دادند. ولی مردم زمان ما با دقّت و بصیرت بر فتنه­ها فائق آمده و حاضرند از آبرو و حتی جان خود هم بگذرند تا خدشه­ای به حکومت ولایی فقیه عادل زمان خود وارد نشود، و کشور اسلامی را در اختیار مفسدین و فتنه­گران زمان قرار ندهند.  

«««مطلب قبلی          مطلب  بعدی»»»

»لینک یادداشت در خبرگزاری«



[ یکشنبه 88/11/18 ] [ 9:13 صبح ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

فتنه (5) عوامل ایجاد فتنه اجتماعی

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید. 

 

… ادامه از مطلب قبلی.

بسم الله الرحمن الرحیم پرنده

* گام چهارم: این افراد در گام بعدی سعی کردند تا ارزشهای اخلاقی و انسانی را هم از جامعه باز ستانند و با خیال راحت جامعه را از هرگونه ارزشهای دینی و اخلاقی تهی بینند و در نتیجه کشور پهناور اسلامی را در اختیار چکمه پوشان آمریکایی قرار دهند.

سعی در زیر سؤال بردن حجاب بانوان.

اگر این حجاب مانع حضور زن و بروز شخصیّت او شود قطعاً مضرّ است مهم این نیست که زنان حجاب داشته باشند مهم این است که بتوانند در عرصه­های مختلف حضور یابند! (سید محمد خاتمی، روزنامه­ی همبستگی، 16/08/79)

مظاهر دینی مثل حجاب و حیای زن، نماد عقب افتادگی است! (نوشین احمدی، ماهنامه­­ی جامعه­ی سالم، تیرماه 1377)

حجاب برای حفظ عفت نیست. حفظ عفت در هر زمانی روش خود را دارد. یعنی می­توان بدونحجاب هم حفظ عفت کرد! (عبد الکریم سروش، ماهانه­ی زنان، ش59، ص33، دیماه 1377)

من با حجاب زن در تمام صحنه­های فیلم مخالفم! (کاوه نیلی، ماهنامه­ی فیلم و سینما، ش56، ص35، بهمن ماه 1378)

قرآن بد حجابی و بی عفتی را جرم نمی­داند! (فرهاد بهبهانی، روزنامه­ی نشاط، ص3، 17/03/78)

سعی در تهی کردن جامعه از غیرت و عفت:

نظریه­ی غیرت دینی ویران کننده­ی اندیشه­ و فرهنگ و تمدّن است! (عطاء الله مهاجرانی، آریا، 16/01/79)

رقص را نباید ناپسند دانست! (عطاء الله مهاجرانی، روزنامه­ی نشاط، 01/06/78)

زنی که با هوو یا معشوقه­ی همسرش می­سازد عفیف و ستودنی به شمار می­رود، ولی چرا اگر مردی معشوق زن خود را تحمل کند، بی غیرت قلمداد می­شود؟! (سیمین بهبهانی، روزنامه­ی زن، 24/12/77)

در امور جنسی و هم جنس بازی باید تساهل و تسامح داشت این امور (همجنس بازی) مردود است، ولی نباید ممنوع باشد! (لشک کولاکوفسکی، روزنامه­ی صبح امروز، ص8، 12/08/78)

تنها راه چاره برای حل مشکل فرهنگی در جامعه بی­اعتنایی به همه­ی ارزشهاست چون در خارج از کشور روابط غیر اخلاقی خارج از محدوده­ی زناشویی و همجنس بازی امری عادی شمرده می­شود و کسی هم به آن اعتراض نمی­کند! (عزت الله فولادوند، ماهنامه­ی کیان، بهمن ماه 1377)

به خدا عاشق شدن گناهی ندارد. بگذارید دختران در مدارس عاشق شوند!!! و آماده­ی زندگی و عشق و ازدواج شوند. یک مشت دختر افسرده و پسر عقده­ای تحویل ندهید. شما را به خدا همه­ی نسلها را خراب نکنید. لااقل این نسل را خراب نکنید. رابطه­ی دختر و پسر چه اشکالی دارد؟ ! (هفته نامه­ی ایران جوان، ش156، ص2، 05/01/78)

هنرمندان به فضای آمیخته با ابتذال نیاز دارند و در یک فضای پاکیزه شده هنرمندان از دل و دماغ می­افتند! (بهروز افخمی، کیهان، 02/08/79)

حذف صحنه­های جنسی از فیلم­ها مستند شرعی ندارد! (محمد جعفر هرندی، هفته نامه­ی آبان، ش112، ص7، 09/11/78)

تلاش در جهت جاهلی و غیر انسانی خواندن برخی از احکام و شعائر اسلامی.

اینکه پیامبر را «ابو القاسم» لقب داده­اند نه «ابو الفاطمه» حاکی از غلبه­ی فرهنگ جاهلی مردم سالاری است. (مرضیه آذر افزا، هفته نامه­ی پیام هاجر، ش286، ص8، 13/07/78)

حکم سابّ النبی و الأئم? قتل نیست، باید آن را تحمل کرد. مقابله به مثل هم درست نیست! (غلامرضا بهبهانی، روزنامه­ی آبان، ش95، 10/07/78)

اجرای احکام ارتداد با حقوق انسانی منافات دارد و دفاع از مقدسات هم محسوب نمی­شود! (اکبر ثبوت، روزنامه­ی صبح امروز، ص2، 08/07/78)

تلاش در جهت ترویج ارزشهای دوران جاهلیت در جامعه.

ثواب سوت و کف کمتر از ثواب سینه زنی و عزاداری برای امام حسین نیست! (مدیر کل آموزش و پرورش استان مازندران، کیهان، اخبار ویژه، 10/03/79)

ما می­خواهیم دوباره رقص و پایکوبی در میان مردم رواج پیدا کند. ما باید چهارشنبه سوری و همه­ی آئین­های ایران باستان را پاس بداریم! (محمد حسین درودیان، روزنامه­ی ایران، ص5، 24/12/78)

*گام پنجم: آنگاه در گام آخر جامعه را جهت خارج شدن از تحت ولایت الهی و سر سپردن به ولایت شیطان آماده کرده و خروج از دین را امری طبیعی و حقّ مسلم برای هر انسانی دانستند. آنها برای رسیدن به این هدف نهایی خود ابتدا دینهای دیگر را هم حق دانسته و جامعه را در مسیر هرج و مرج و بی انضباطی دینی قرار دادند و سپس سخن از ارتداد و خروج از دین به میان آوردند.    

ترویج عقیده­ی سخیف حقانیت ادیان دیگر در مقابل اسلام و بی بند و باری عقیدتی.

قرآن می­گوید عیسی به دین خود، موسی به دین خود. (عماد الدین باقی، روزنامه­ی خرداد، ص6، 19/08/78)

قرآن می­گوید پیروان ادیان دیگر هم رستگار می­شوند و رستگاری مختص به اسلام نیست. (روزنامه­ی خرداد، ص6، 30/08/78)

تشویق مردم به ارتداد و خروج از دین.

حکم حرمت چاپ و فروش کتب ضالّه در حال حاضر بی معناست! (ابوالفضل موسویان، پیام هامون، ش26، ص6)

انسان می­تواند دین خود را هر وقت دلش خواست تغییر بدهد و هر حکمی را که دلش خواست اجراء کند. فقط کافی است خدا را قبول داشته باشد! (روزنامه­ی ایران جوان، ش85، ص46)

ارتدار حق طبیعی هر انسان است و ادیان همگی بر حقند. (عبد الکریم سروش، ماهانه­ی کیان، فروردین ماه 1378)

نتیجه­ی این بدعتهای شوم

نتیجه­ی این بدعتهای خفت­ بار آن شد که گروهی از مردم ساده لوح ایمان و تقوای خود را از دست داده و بازیچه­ی دست ناپاک آنها شدند.

اگر می­بینیم برخی به فساد اخلاقی خود افتخار کرده و به انسانهای پاک و مؤمن با دید حقارت می­نگرند!

اگر می­بینیم روابط نامشروع با نامحرم را حق مسلّم خود دانسته و به هر کس که آنها را از این کار منع کند همچون کسی می­نگرند که ظلمی در حقّ آنها کرده باشد! 

اگر می­بینیم در شعارهایشان خطاب به متدینین می­گویند: «حسین حسین شعارتان، قساوت افتخارتان»!

اگر می­بینیم برخی برای جلب آراء مردم، اصول اخلاقی و انسانی انقلاب را زیر سؤال می­برند!

و اگر می­بینیم برخی از جوانها به جای الگو قرار دادن اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم­السلام) به جامعه­ی غرب و مدلهای روز آن جامعه اقتدا می­کنند!

همه و همه نتیجه­ی سالها بدعت گذاری و دروغ پردازی در دین خداست.   

ادامه دارد …

«««مطلب  قبلی          مطلب بعدی»»»

»لینک یادداشت در خبرگزاری«



[ دوشنبه 88/10/28 ] [ 1:42 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

فتنه (4) عوامل ایجاد فتنه اجتماعی

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

 

 … ادامه از مطلب قبلی.

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

   * گام دوم: این بدعت گذاران در گام دوم برای این که بتوانند دین را از صحنه­ی فردی هم کنار بزنند و جامعه را از عطر خوش دین تهی کنند، هجمه­ی سنگینی را علیه احکام فقهی و عملی اسلام آغاز کردند. آنها از پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­واله) و دیگر معصومین (علیهم­السلام) شروع کرده و اسوه بودن آنها را با زبانهای مختلف زیر سؤال بردند. سپس وحی را خدشه دار کرده و قرآن را هم به انحاء مختلف زیر سؤال بردند. در نهایت تبعیت از دین را افیون ملتها و سبب عقب ماندگی جامعه­ی مسلمین دانستند.

 

نفی اسوه بودن معصومین (علیهم­السلام) :

گفتار و رفتار فاطمه نمی­تواند الگوی زنان ما باشد! (عبد الکریم سروش، مجله­ی زنان، ش59، دی ماه 1378)

معصومین فقط در کلیات و اصول اسوه هستند نه در فروع و جزئیات. (محسن کدیور، ماهانه­ی کیان، بهمن ماه 1377)

ائمه­ی معصومین در بعد ظاهری و حکومت از خطا مصون نیستند! (عبد الکریم سروش، نشریه­ی کیان، شماره­ی 44)

تفکر شیعی موجب انحطاط مملکت و مانع دمکراسی است. (غلامرضا سالار بهزادی، روزنامه­ی صبح امروز، ص8 ، 23/08/78)

نا کار آمد جلوه دادن احکام فقهی اسلام و عدم لزوم تبعیت از آن:

فتاوای فقیهان فقط برای خودشان حجّیت دارد! (محمد مجتهد شبستری، مجله­ی بعثت، ش935، ص1و7، 03/06/77)

قوانین شرعی در مورد زنان ظالمانه است! (مهر انگیز کار، روزنامه­ی آزادگان، 07/11/78)

ایجاد خدشه در وحی:

وحی برای نسلهای بعد از پیامبر قابل فهم نیست چون کدهای مشترک زبانی به مرور زمان از بین می­رود علامه بر اینکه وحی زبانی ناقص است! (احمد نراقی، هفته نامه­ی آبان، ش59، ص4، 11/10/77)

زیر سؤال بردن قرآن کریم:

اینکه آیا منظور از وحی همین قرآن است جای بحث دارد؟! و اینکه آیا در کتاب تحریفی حاصل نشده جای بحث است؟! آیا در طول زمان قرآن کم و زیاد نشده است؟! (یوسفی اشکوری، هفته نامه­ی پیام هاجر، ش29)

قرآن قابل نقد است! (حبیب الله پیمان، هفته نامه­ی هاجر، 13/09/78)

قرآن، قابل نقد عقلی و تجربی است! (حبیب الله پیمان، هفته نامه­ی هاجر، ص6، 23/09/78)

قصه­ی حضرت یوسف در قرآن کریم و مقاومت او در برابر زلیخا محال است درست باشد. (ح ـ م، تبریز، روزنامه­ی صبح امروز، خرداد ماه 1378)

قوانین شرعی در قرآن در مورد زنان ظالمانه است! (مهر انگیز کار، روزنامه­ی عصر آزادگان، 07/11/78)

معرفی دین به عنوان عامل عقب ماندگی ملتها : 

دین نه تنها افیون توده­ها علاوه بر آن افیون حکومتهاست، زیرا هم باعث فریب مردم می­شود و هم فریب حکومتها! (هاشم آغاجری، کیهان، 29/05/79)

* گام سوم: دجالهای زمان در گام سوم بعد از تهی کردن جامعه از اعتقادات دینی، در صدد گرفتن تنها سلاح دفاعی مسلمین ـ که همان فرهنگ جهاد و شهادت و روحیه­ی ظلم ستیزی و تن به مذلت ندادن است ـ بر آمدند. برای این کار ابتدا از سیره­ی پیامبر اکرم (صلّی­الله­علیه­وآله) و دیگر معصومین (علیهم­السلام) شروع کرده و با معیوب دانستن آن، فرهنگ ظلم ستیزی و جهاد و شهادت را مورد هجمه­ی سنگین خود قرار دادند.

زیر سؤال بردن فرهنگ ظلم ستیزی اهل بیت (علیهم­السلام).

اگر در جنگهای احد ـ خندق ـ بدر ـ صفین ـ پیامبر و امیرالمؤمنین کفار را نمی­کشتند واقعه­ی کربلا به وجود نمی­آمد! (روزنامه­ی همشهری، 31/02/1378)

با قیام امام حسین در آغاز سال 61 هجری امید برای اصلاح سامان سیاسی جامعه در سطح کلان آن نیز بر باد رفت! (روزنامه­ی بهار، شماره­ی صفر، 19/02/79)

معاویه گفته بود امام حسین را نکشید و یزید هم فرمان کتبی مبنی بر کشتن حسین نداده بود و در تاریخ هم هیچ سندی وجود ندارد که یزید فرمان قتل امام حسین را داده باشد! (لطف الله میثمی، هفته نامه­ی هاجر، ص12، 23/01/79)

جهاد در جایی معنی دارد که مجاهد مطمئن باشد پیروز می­شود وگرنه چنین جهادی بی­معناست! (محمد تقی فاضل میبدی، روزنامه­ی نشاط، اردیبهشت ماه 1378)

مذموم شمردن فرهنگ جهاد و شهادت.

فرهنگ شهادت خشونت آفرین است! (عبد الکریم سروش، روزنامه­ی نشاط، ص6، 12/03/78)

هر گونه خشونتی از ساحت مقدّس پیامبر اسلام به دور است! (عباس سلیمانی، روزنامه­ی خرداد، ص6، 07/07/78)

تقبیح روحیه­ی ظلم ستیزی ملّت غیور ایران.

امروز دیگر ملت ایران رابطه­ با امریکا را رابطه­ی گرگ و میش نمی­داند! (روزنامه­ی جهان اسلام، ص2، 31/01/78)

اشغال لانه­ی جاسوسی امری عبث بود و زیانهای جبران ناپذیری برای مردم ایران به بار آورد! (ابراهیم یزدی، هفته نامه­ی آبان، ش49، ص6)

ایران باید از مواضع خود در مورد فلسطین عقب نشینی کند! (پرویز ورجاوند)

مخالفت با اسرائیل مبنای فقهی و حقوقی ندارد ـ زیرا اسرائیل اهل بغی نیست و کیان اسلام را هم به خطر نینداخته تا به این بهانه با او مبارزه کنیم ـ امروزه مسلمانان در اسرائیل به راحتی زندگی می­کنند و اسرائیل هم با آنها جنگ ندارد! (محمد جعفر هرندی، هفته نامه­ی آبان، ش120، ص7، 20/01/79)

ادامه دارد . . .

«««مطلب قبلی          مطلب بعدی»»»

 »لینک مطلب در خبرگزاری«



[ دوشنبه 88/10/28 ] [ 1:38 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

فتنه (3) عوامل ایجاد فتنه اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

 

عامل دوم فتنه، بدعت در احکام شرعی است «احکام تُبتَدَع» 

مقدّمه: انگیزه­ی بدعت در دین خدا چیست؟

همواره در گستره­ی تاریخ عدّه­ای بوده­اند که سعی در بدعت گذاری در دین خدا داشته و عقاید یا کارهایی را به دروغ به دین خدا نسبت داده­اند. بدعت گذاران اساسا دین را قبول ندارند و از دین جز به عنوان نردبان ترقی و پیشرفت خود برداشت دیگری ندارند آنها تا وقتی با دین کنار می­آیند که لطمه­ای به پیشرفت مادّی آنها نزند، اما وقتی دیدند راه آموزه­های دینی در مسیری است که منافع شخصی آنها چنین راهی را برنمی­تابد، خود را در سر یک دو راهی مهم می­بینند. اگر بخواهند همچنان عوام فریبانه دم از دین بزنند، از دنیای خود می­مانند، و اگر بخواهند به دنیا و ریاست خود بچسبند، در انظار عمومی متهّم به بی دینی می­شوند. لذا برای حل این تعارض دست به تحریف دین زده و با بدعت گذاری، مسیر دین را به همان سویی می­­کشانند که اهداف دنیایی آنها قرار دارد. در این صورت به هر دو هدف خود خواهند رسید. 

کلام امام علی (علیه­السلام) در رابطه با بدعت گذاران

قال علی (علیه­السلام) : إنَّ أَبْغَضَ الْخَلائِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلانِ رَجُلٌ وَکَلَهُ اللهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ مَشْغُوفٌ بِکَلامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلالَةٍ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْیِ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ حَمَّالٌ خَطَایَا غَیْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِیئَتِه… ‏. دشمن ترین خلایق در نزد خداوند دو گروه هستند، مردی که خداوند او را به سبب عصیان و نافرمانی به خود واگذاشته، پس از راه راست منحرف گردیده و به سخن بدعت آور و دعوت مردم به ضلالت و گمراهی دل داده است. پس این مرد سبب فتنه و فساد است برای کسی که به واسطه­ی او در فتنه واقع شده و گمراه است از راه کسی که پیش از او به راه راست رفته و گمراه کننده است کسانی را که در زنده بودن و بعد از مردنش از او پیروی می­کنند. بار گناهان غیر خود را حمل کرده و در گرو گناه خویش هم می­باشد. (اما گروه دوم)…

ذکر نمونه­ :

بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلّی­الله­علیه­وآله) عدّه­ای در این اندیشه بودند که با منحرف کردن خلافت از مسیر واقعی خود حکومت بر مسلمین را در دست گیرند. آنها می­دانستند که با وجود تأکیدهای مکرر پیامبر اکرم (صلّی­الله­علیه­وآله) نمی­توانند پاسخگوی اذهان کنجکاو و کاوشگر مردم باشند. به همین دلیل برای توجیه خلافت خود و سرپوش گذاشتن بر انحراف از مسیر پیامبر، دست به دورغ پردازی و جعل حدیث زدند. آنها با استخدام عدّه­ای خود فروخته ـ همچون ابوهریره ـ توانستند هزاران روایت دروغین را به پیامبر اکرم (صلّی­الله­علیه­وآله) نسبت داده و بسیاری از احکام دین را از مسیر واقعی خود منحرف کنند. آنها حتّی امور منکری مثل استمال لهو و لعب را هم به پیامبر اکرم نسبت دادند تا بلکه سرپوشی بر فسادهای خود بگذارند.   

بدعت­ گذاران فتنه­گر، گاهی برای توجیه گذشته­ی خود اقدام به بدعت گذاری می­کنند و گاهی هم برای زمینه سازی در جهت منحرف کردن فضای فکری جامعه اقدام به این کار ننگین می­کنند. در جامعه­ی اسلامی ما هم وقتی با فتنه­های اجتماعی و سیاسی مواجه می­شویم متوجه این امر می­شویم که فتنه­گران از سالها پیش زمینه­ی این فتنه را فراهم آورده، تا بتوانند با یارگیری از میان فریب خوردگان جامعه از آنها در جهت رسیدن به اهداف شوم خود استفاده کنند. از سالها قبل شاهد بودیم که به طور گسترده و سازماندهی شده سعی داشتند تا جامعه را در مسیر بی دینی سوق داده و مقدسات دینی را اموری ضد انسانی و غیر عقلی جلوه دهند. آنها توانستند در بستری که از دوم خرداد سال 1376 برای آنها ایجاد شد، با غبار آلوده کردن فضای جامعه بدعتهای شومی را در حوزه­های اعتقادی و اخلاقی جامعه رواج دهند. از احکام فقهی و فرعی اسلام گرفته تا عقاید مسلّم دین. از توهین به روحانیت و مراجع تقلید گرفته تا توهین به معصومین و خدای متعال. از زیر سؤال قرار دادن دفاع مقدس گرفته تا انکار حقانیت امام حسین (علیه­السلام) و یارانش در کربلا. از زیر سؤال قرار دادن اصل نظام ولایت فقیه گرفته تا انکار حکومت و ولایت پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) و علی (علیه­السلام). از زیر سؤال بردن حجاب بانوان گرفته تا سوق دادن جامعه به سوی بی عفتی و بی غیرتی. همه و همه بدعتهایی در دین خدا بود که جامعه را از ارزشهای دینی تهی کرده و به سوی دین گریزی و بلکه دین ستیزی سوق دهد.  

 بررسی کوتاهی­­ داریم در روند بدعت گذاریهای سخیف در دین خدا و گرد و غبار آلود کردن فضای جامعه در بستری که از دوم خرداد سال 1376 تا اوایل سال 1384 برای معاندان اسلام و دین مهیا گردید. 

* گام اوّل: بدعت گذاران و هتاکان، سعی کردند دین خدا را ابتدا از حوزه­ی اجتماعی خارج کنند. آنها برای رسیدن به این هدف، از ولایت خدا بر مردم و ولایت پیامبر (صلی­الله­علیه­وآله) و امیرالمؤمنین (علیه­السلام) شروع ­کردند تا بتوانند اصل ولایت فقیه را هم پشت سر گذارده و بستری مناسب جهت قرار دادن حاکمیت جامعه در اختیار افرادی لائیک و بی دین فراهم آورند. 

نفی ولایت خداوند در گفتار و پندار آنان:

امروز اگر خدا هم حرفی بزند و با عقل مردم منطبق نباشد نخواهند پذیرفت. امروز خدا هم در جامعه هیچ کاره است و همه کاره مردمند! (محسن کدیور، دانشکده­ی فنی دانشگاه تهران، سال 1379)

مردم حق دارند به پیامبر و امام هم اعتراض کنند حتی به خدا هم می­توانند اعتراض کنند و خدا را فتنه گر بنامند! (محمد کاظم محمدی اصفهانی ـ روزنامه­ی ایران ـ 24/4/79)

حتی علیه خدا هم می­توان تظاهرات کرد! (ابراهیم اصغر زاده، کیهان اخبار ویژه، 06/02/77)

نفی ولایت الهی از معصومین (علیهم­السلام) :

اراده­ی مردم همان اراده­ی خداست و انتخاب مردم همان انتخاب خداست، لذا دموکراسی غربی با دین سازگار است! (فرامرز اشکوری، روزنامه­ی آبان، ش40، 07/06/77)

طراحان سقیفه­ی بنی صاعده گناهکار نیستند و کسی که آنها را مقصر بداند، تعصّب نا معقول است! (تقی رحمانی،روزنامه­ی فتح،ص3،تاریخ 17/1/79)

حضرت علی مشروعیت خود را از مردم گرفته همانطور که معاویه مشروعیت خود را از مردم گرفته است! (رجبعلی مزروعی، روزنامه­ی حریم، 23/11/78)

مبنای مشروعیت هر کاری رأی مردم است و قرائتی از اسلام درست است که همه چیز بر اساس رأی مردم باشد! (محمد رضا خاتمی، روزنامه­ی جمهوری اسلامی، 08/06/79)

اسلام در طول تاریخ نظام حکومتی نداشته و چنین چیزی اصلاً معقول هم نیست! (محمد مجتهد شبستری، هفته نامه­ی راه نو، ش91، ص18، 07/06/78)

از آیه­ی «اطیعوا الله و أطیعوا الرَّسول» هیچ حق حاکمیتی برای پیامبر و غیر آن فهمیده نمی­شود! (محمد مجتهد شبستری، هفته نامه­ی آبان، ص4، 28/01/79)

دین هیچ ارتباطی به امور اجتماعی و سیاسی و حکومتی ندارد. (عبد الکریم سروش، روزنامه­ی صبح امروز، ص6، 09/03/78)

نفی ولایت از فقیه جامع الشرائط (ولایت فقیه)

ولایت فقیه همان دیکتاتوری است. (سید محمود برهانی، روزنامه­ی خرداد، ص11، 12/07/78)

جامعه­ای که ولایت فقیه در آن باشد انحصارگر و مستبد است. (ابراهیم یزدی، هفته نامه­ی هاجر، ش233، ص20، فروردین ماه 1377)

ولایت مطلقه معنا ندارد. فقیه ناظر است که اسلامیت نظام تضمین شود! (حسینعلی منتظری، ماهنامه­ی پیام هاجر، شهریور 1377)

ما تلاش می­کنیم خمینی را به گونه­ای تفسیر کنیم که مخالف دموکراسی نباشد. (اکبر گنجی، کیهان، ص2، 24/01/79)

افکار امام خمینی روزی به موزه خواهد رفت و هیچکس نمی­تواند از آن جلوگیری کند این یک تکامل تاریخی است! (اکبر گنجی، کیهان، ص2، 24/01/79)

مبانی و اصول آیت الله خمینی که متکی به فقه و سنت است دیگر کار آمد نیست! (یوسفی اشکوری، روزنامه­ی جهان اسلام، 11/03/78)

دین ـ تکلیف ـ اطاعت ـ ولایت فقیه و … با آزادی فردی و حقوق انسانی منافات دارد. حکومت دینی نباید از دین دفاع کند او صرفاً باید خواست مردم را اجراء کند! (حمید رضا جلایی پور، هفته نامه­­ی آبان، ش61، 03/11/77)

ولایت منحصر در پیامبر بود و با رفتن او ولایت هم خاتمه پیدا کرد. ولایت بعد از پیامبر به کسی منتقل نشده است! (عبد الکریم سروش، ماهانه­ی کیان، بهمن ماه 1377)

حکومت از مقوله­ی دین و شرع جداست. من با حکومت فقهی و روحانی مخالفم! (یوسفی اشکوری، کیهان، 08/02/79)

جامعه­ی مدنی ولایت مطلقه نمی­خواهد. حتی ولایت را نمی­خواهد چه رسد به مطلقه. ما احتیاج به رهبر نداریم! (اکبر گنجی، هفته نامه­ی شما، 27/06/76)

رهبری فقط به درد اوّل انقلاب می­خورد و اگر در دوران ثبات هم باشد موجب استبداد دینی خواهد بود! (سعید حجاریان، هفته نامه­ی مبین، ش339، 03/05/77)

در نهایت با نتیجه گیری از ­مقدمه چینی­های خود می­گویند:

جهان مدرن دین را موهوم می­داند و آن را از صحنه­ی اجتماع به حیطه­ی فردی عقب رانده است! (عبد الکریم سروش، ماهنامه­ی کیان، ش43، ص21، مردادماه 1377)

ادامه دارد . . .

«««مطلب قبلی          مطلب بعدی»»»

»لینک یادداشت در خبرگزاری«



[ پنج شنبه 88/10/24 ] [ 2:42 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

فتنه (2) عوامل ایجاد فتنه اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

 

تبعیت از هوای نفس و بدعت در دین خدا، عامل ایجاد فتنه­ی اجتماعی:

الإمام علی (علیه­السلام) : إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالاً عَلَى غَیْرِ دِینِ اللهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى‏. حضرت می­فرماید: همانا منشأ وقوع فتنه­ها و فسادها، پیروی از خواهشهای نفسانی و احکامی است که بر خلاف شرع صادر گردد، کتاب خدا با آن خواهشها و حکمها مخالف است و گروهی از مردم دیگران را بر خواهشها و حکمهای بر خلاف دین یاری و پیروی می­کنند. پس اگر باطل با حق در هم نمی­شد، راه حق بر خواهان آن پوشیده نمی­گردید و اگر حق در میان باطل نهان نمی­بود، دشمنان نمی­توانستند از آن بدگویی کنند، و لیکن چون قسمتی از حق و قسمتی از باطل فرا گرفته و در هم می­گردد پس آنگاه شیطان بر دوستان خود تسطل پیدا می­کند و کسانی که لطف خدا شامل حالشان گردیده است نجات یابند. (نهج‏البلاغة خطبه­ی 50)

عامل اوّل فتنه، تبعیت از هوای نفس است. «اهواء تتبع»

نمونه­ی اوّل: زبیر

زبیر از شخصیتهایی بود که در برهه­ای از زمان خوب درخشید تا جایی که پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) از او به عنوان «منّا أهلَ البیت» یاد کرد. او سیف الإسلام بود و در زمان پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) آنچنان جانانه از دین خدا دفاع می­کرد که بعد از جریان ننگین جمل وقتی شمشیرش را برای امام المتَّقین امیرالمؤمنین علیه­السلام آوردند فرمود: «این شمشیر چه غبارهای غمی را از چهره­ی پیامبر نزدود؟!». زبیر از معدود افرادی بود که بعد از جریان غصب خلافت به نشانه­ی اعتراض در خانه­ی علی نشسته بود و تنها کسی بود که مقابل مهاجمان به خانه­ی فاطمه (سلام­الله­علیها) شمشیر کشید. او از انگشت شمار افردی بود که در مراسم تشییع جنازه­ی فاطمه­ی زهرا سلام­الله­علیها شرکت کرد. اما همین زبیر آهسته آهسته به دام دنیا افتاد و از درون شیفته­ی مال و شهوت گردیده بصیرت خود را از دست داد.

بخاری در نقل احوال زبیر می­گوید: مالی را که عثمان به زبیر بن عوام هدیه داد بدین قرار بود: یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره، خانه­ای در کوفه، خانه­ای در مصر. او چهار زن داشت که بعد از برداشتن ثلث مال، سهم الإرث هر یک از زنها یک میلیون و دویست هزار سکه شد؛ و همه­ی مال او پنجاه میلیون و دویست هزار سکه­ی طلا بود. ابن الهائم می­گوید: رقم درست این است که همه­ی مال او پنجاه و هفت میلیون و هشتصد هزار دینار بود.  

زبیر دو بار با علی (علیه­السلام) بیعت کرد، یک بار در جریان غدیر خم و بار دیگر بعد از قتل عثمان. امّا ماهیت این دو بیعت کاملاً با یکدیگر متفاوت بود. او در غدیر خم به جهت رضای خدا و اطاعت از دستور پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) با آن امام بر حق بیعت کرد، اما در جریان قتل عثمان که مردم برای بیعت با علی (علیه­السلام) اجتماع کردند برای رسیدن به ریاست و دنیای بیشتر دست بیعت به سوی آن حضرت دراز کرد! 

زبیر و رفیقش طلحه به گمان اینکه علی (علیه السلام) هم همانند عثمان، آنها را از بیت المال بی نصیب نمی­گذارد و به گزاف به آنها مقام و منصب می­دهد، به عنوان اوّلین نفر با آن حضرت بیعت کردند. آنها بعد از بیعت به خانه­های خود رفته و در این اندیشه بودند که علی (علیه­السلام) امارت کدام سرزمین را به آنها خواهد داد. امام علی (علیه­السلام) استانداران و فرمانداران را مشخص کرد و با شناختی که از دورن پلید آن دو داشت کوچکترین اعتنایی به آن دو نکرد. بعد از این ماجرا هم بیت المال مسلمین را تقسیم کرد، اما به روشی که کاملاً متفاوت با روش گذشتگان بود! او بیت المال را بالسویه بین مردم تقسیم کرد تا جایی که سهم ارباب به اندازه­ی سهم غلام و سهم والی با اندازه­ی سهم رعیّت شد. زبیر با دیدن این پول اندک گویا توهینی را متوجه خویشتن دیده باشد با رفیق هم حزبی­اش طلحه، شتابان و غضبناک روانه­ی بیت المال مسلمین شد که علی (علیه­السلام) در آنجا مشغول رسیدگی به امور کشور بود. هنگامی که آن دو وارد شده و زبان به گلایه و شکایت گشودند، آن حضرت شمع بیت المال را خاموش کرد. زبیر که گویا عصبانی­تر شده بود با تعجّب گفت: آقا ما برای صحبت آمده­ایم چرا شمع را خاموش کردید؟! حضرت فرمودند: دیدم صحبت شما، صحبتی شخصی است و این شمع هم شمع بیت المال است لذا جایز ندیدم که بیت المال را در مصارف شخصی استفاده کنم! حضرت با یک فوت آن دو را متوجه واقعیّت بزرگی کردند. آنها دیدند که علی اهل سازش نیست و نمی­توانند با او کنار آیند. اینجا بود که زبیر به یاد صحبت علی (علیه­السلام) در اویل انتخابش به عنوان خلیفه افتاد که فرموده بود: «به خدا قسم هر آنچه از بیت المال به تاراج برده­اید به بیت المال مسلمین باز می­گردانم حتّی اگر آن را مهریه­ی زن خود کرده و یا با آن کنیز خریده باشد». زبیر گمان کرده بود که این حرفها شعار انتخاباتی است و حضرت کاری با او ندارد اما فهمید همه­ی دنیایش به خطر افتاده و تا دیر نشده باید کاری انجام دهد. روی همین اساس بود که به قصد کودتا و براندازی نظام علوی مدینه را ترک کرد. او در راه مکّه به عایشه برخورد که دل خوشی هم از عثمان نداشت و حتی مردم را با جمله­ی «او (عثمان) را بکشید» به قتلش تحریک کرده بود. عایشه وقتی از کشته شدن عثمان با خبر شده بود ابراز شادمانی کرده بود، امّا هنگامی که مردم علی (علیه­السلام) را به عنوان خلیفه­ی خود انتخاب کرده­اند غضبناک گشته و در اندیشه­ی راهی بود تا لطمه­ای بر حکومت آن حضرت وارد کند. زبیر عایشه را دید و انگیزه­ی خود را با او در میان نهاد. عایشه هم با شادمانی قبول کرد تا در این نبرد همراه او باشد. آنها چون نمی­توانستند انگیزه­ی واقعی خود را به مردم بگویند خوانخواهی از عثمان را بهانه­ی حرکت ننگین خود کرده به سمت بصره حرکت کردند. آنها با استفاده­ی ابزاری از مقدّسات دینی و نام پیامبر اکرم مردم را فریفته­ی تمنیات دنیوی و کینه­های شیطانی خود کرده و فتنه­ی جمل را به راه انداختند. 

بعد از پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) عدّه­ای جاهل خلافت را از محور اصلی خود خارج کرده و دوباره در بی­راهه­ها و تعصّبات دوران جاهلیّت برگرداندند. امیرالمؤمنین (علیه­السلام) بعد از رسیدن به خلافتی که بعد از پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) حق مسلمش بود عزم آن داشت تا انحراف گذشتگان را جبران کرده، جامعه را به مسیر اسلام ناب و محمّدی برگرداند. این بیعت می­توانست شروعی باشد تا دوباره کلمه­ی حق احیا شده و کلمه­ی باطل نابود شود. اما زبیر با فتنه­انگیزی خود اوّلین کسی بود که به صورت گسترده در مقابل این حکومت ولایی قرار گرفت تا به معاویه هم جسارت بیشتری داده باشد که علم جنگ با با امام بر حق را در صفین به دست گیرد و به دنبالش خوارج در مقابل امام المتقین و یگانه هادی راه حق سفره­ی دینداری بگسترند و با افسوس خوردن به حال اسلام آن حضرت را متهم به بی دینی کنند!!![1] آنها بابی را گشودند که نتیجه­ی آن از دست رفتن فرصت طلایی مسلمانان برای بهره­مندی از آموزه­های اسلام ناب محمّدی و آسایش و رفاه در پرتو رهنمودهای اسلام بود. بسیاری از نیروی و توان حکومت امیرالمؤمنین در سرکوب کج اندیشان و منحرفان گذشت و دیگر مجالی به آن حضرت ندادند تا به مقصود حقیقی خود دست یابد. با شهادت آن حضرت معاویه حکومت را در دست گرفت و بعد از آن بود که مسلمین در غربت ماندند و جامعه محل تاخت و تاز جلادانی شد که به مردم جرأت نفس کشیدن هم نمی­دادند. 

در خصال شیخ صدوق از امام صادق (علیه­السلام) آمده است که آن حضرت فرمودند: «ما زال الزبیر منا أهل البیت حتى أدرک فرخه فنهاه عن رأیه» زبیر پیوسته از ما اهل بیت بود تا آنکه فرزندش [عبد الله] او را از راه رشد و هدایت به بیرون برد. (خصال شیخ صدوق. ج1، ص157، ح199)

آری! ثمره­ی فتنه انگیزی زبیر، چیزی جز سست کردن حکومت عدل الهی نبود. 

پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) می­فرمایند: إِیَّاکُمْ وَ أَوْلادَ الأَغْنِیَاءِ وَ الْمُلُوکِ الْمُرْدَ فَإِنَّ فِتْنَتَهُمْ أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعَذَارَى فِی خُدُورِهِنَّ. (الکافی، ج5، ص548)

وجود مقدّس پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) مردم را از فتنه­ی اولاد اغنیاء و اولاد ملوک (آقا زاده­ها) می­ترساند. ثروت و قدرت دو عنوان شاخص در فتنه انگیزی است. مردم دنیا دوست، که شیفته­ی مطامع دنیایی هستند، بیش از هر چیز عاشق و دلبسته­ی ثروت و قدرت هستند. روی همین اساس است که مطیع چشم و گوش بسته­ی ثروتمندان و اهل قدرت هستند. زبیر هر دو ویژگی را داشت لذا با استفاده از ثروت سرشار خود و به ترغیب فرزندش عبد الله، مردم را فریفته­ی هواهای نفسانی خود کرده و این فتنه­ی عظیم را به راه اندازد.

نمونه­ی دوم: سران واقفیه

در زمان امام موسی بن جعفر (علیه­السلام) عدّه­ای بودند که شاگرد و معتمد امام (علیه­السلام) بوده و علاوه بر نقل حدیث از آن بزرگوار، وجوهات دریافتی از مردم را به امام علیه­السلام تحویل می­دادند، اما برخی از این افراد بعد از شهادت امام موسی بن جعفر تن به ولایت آن حضرت نداده و از سران «واقفیه» شدند. علّت مخالفت این افراد تنها یک چیز بود و آن تبعیت از هوای نفس است. آنها وجوهات زیادی را در زمانی که امام در زندان به سر می­برد از مردم جمع آوری کرده و بعد از آن که خبر رسید جانشین بعد از موسی بن جعفر (علیه­السلام) علی بن موسی الرضا (علیه­السلام) است، در این اندیشه ماندند که اگر تن به ولایت آن حضرت بدهند وجوهات دریافتی از مردم را هم باید به آن حضرت برگردانند. آنها در تقابل میان دین و دنیا، دنیا را برگزیدند و با انکار ولایت آن بزرگوار از سران واقفیه شده و گناه انحراف عده­ی زیادی را به دوش کشیدند. نکته­ی قابل توجه­ی که در فتنه­ی جمل هم به آن شاره شد این است که سران واقفیه هرگز به مردم نمی­گفتند علّت واقعی مخالفتشان با امام چیست! زیرا می­دانستند که ماهیّت این تمرّد در نزد همگان محکوم است لذا با ادعاهای عوام پسند همچون این ادعا که امام موسی بن جعفر (علیه­السلام) از دنیا نرفته و غایب شده است و به زودی ظهور خواهد کرد، مردم را با خود هم مسلک کردند. حکایت چهار نفر از سران واقفیه از این قرار است:

1.      احمد بن ابی بشر سراج. او به خاطر ده هزار دینار، امام (علیه­السلام) را کنار گذاشت و نقل شده است که در زمان مرگش و بعد از آنکه پولها را خورده بود به دروغ خود اعتراف کرد.

2.      علی بن ابی حمزه­ی بطائنی. نزد او سی هزار دینار بود که امام رضا (علیه­السلام) از او مطالبه کرد، لذا به طور کلی منکر امامت آن حضرت شد.

3.      عثمان بن عیسی رواسی. به خاطر سی هزار دینار و شش کنیز، یکباره به همه چیز پشت کرد و منکر ولایت آن حضرت شده و گفت امام هفتم از دنیا نرفته بلکه غایب شده است و بعداً ظهور خواهد کرد.

4.      زیاد بن مروان قندی. او هم هفتاد هزار دینار نزدش بود و برای اینکه پولها را به امام رضا (علیه­السلام) برنگرداند، به کلی منکر و امامت آن امام بزرگوار شد!

با توجه به این نمونه­ها مشخص شد که چگونه عده­ای با تبعیت از هوای نفس فتنه­انگیزی کرده و مسیر خود را از جاده­ی ولایت جدا می­کنند. انقلاب اسلامی ایران هم از این امر مستثنی نیست. انقلاب اسلامی ایران با هدفی مقدّس که می­توان ریشه­ی آن را در غدیر سراغ گرفت پدید آمد و با محوریت ولایت فقیه به پیش می­رود. در این مسیر عدّه­ای هم با انگیزه­های مختلف وارد کاروان انقلاب شدند. انگیزه­ی برخی، مطابق با همان هدف انقلاب بود و انگیزه­ی برخی هم رسیدن به اهداف شخصی و گروهی بود. برخی از آن­ها با انقلاب رشد کردند و به اهداف شخصی خود هم رسیدند. گروه اوّل چون هدفشان در راستای هدف انقلاب است هیچ مشکلی با انقلاب پیدا نمی­کنند و هر چه جلوتر می­روند اثری از انحراف در رفتار و گفتارشان مشاهده نمی­شود، امّا گروه دوم به مرور با انقلاب مشکل پیدا می­کنند. علّت آن هم این است که آنها دغدغه­ی اسلام و مردم را ندارند، بلکه دغدغه­ی خود را دارند. دقیقا همانند کسانی که با پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) همراه شدند. در این همراهی انگیزه­ها متفاوت بود. برخی همچون «سلمان» و «ابوذر» و «مقداد» به جهت رضای خدا و بهره­مندی از چشمه­ی زلال دین با پیامبر همراه شدند و برخی دیگر به طمع رسیدن به قدرت و شهرت در کنار آن حضرت ایستادند. در این دوران مسئولی که به دنبال منافع شخصی خود بوده و حبّ دنیا سراسر وجودش را گرفته، هرگز نمی­تواند با ساختارهای انقلاب هماهنگ باشد. این افراد بالأخره با انقلاب اصطکاک پیدا کرده و در این تقابل بعد از فتنه انگیزی و ایجاد زحمت برای مردم از مسیر نورانی انقلاب خارج می­گردند. برخی چون بنی صدر خائن در همان اوایل انقلاب جدا شدند و برخی دیگر در اواسط راه و برخی هم بعدها جدا خواهند شد.  

پی نوشت:


[1]. هر چند که هر یک از سه فتنه خود علل متفاوتی داشت، امّا خروج اهل جمل فتح بابی بود برای فتنه­های آن دو گروه که نباید به سادگی از کنار آن گذشت.  

«««مطلب قبلی          مطلب بعدی»»»

 »لینک یادداشت در خبرگزاری«



[ چهارشنبه 88/10/23 ] [ 7:53 صبح ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

فتنه (1) فتنه فردی و اجتماعی

 بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

 

فتنه و سنت الهی:

خداوند انسان را خلق کرد ونیروی بسیار عظیمی در نهان او به ودیعت نهاد تا بتواند به در قلّه­های بلند خلیفه اللّهی جای گیرد. رسیدن به این مقام بلند مستلزم عبور از راهرو پر پیچ و خم دنیاست. دنیا موقف عمل و اعتقاد پاک است و عبور موفقیت آمیز از این راهرو به انسان کمک می­کند تا بتواند به مقام عظیم خلیفه اللّهی نزدیکتر شود. خداوند متعال در بستر دنیا با فراهم آوردن مشکلات و ابتلاءات مختلف انسان را در معرض فتنه­های گوناگون قرار می­دهد تا اگر توانست به سلامتی از آنها عبور کند او را به مقام عالی انسانیت نزدیکتر نماید. پس فتنه امری ضروری و سنت خداوند است و در سنت خداوند هم تغییری حاصل نمی­شود. «…وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّه اللَّهِ تَبْدیلاً». (سوره­ی احزاب، آیه­ی 62)

معنای لغوی فتنه:

فتن: الأَزهری و غیره: جِماعُ معنى الفِتْنه الابتلاء و الامْتِحانُ و الاختبار، و أَصلها مأْخوذ من قولک فتَنْتُ الفضه و الذهب إِذا أَذبتهما بالنار لتمیز الردی‏ء من الجیِّدِ، و فی الصحاح: إِذا أَدخلته النار لتنظر ما جَوْدَتُه، و دینار مَفْتُون. فتنه به معنای امتحان، ابتلاء و آزمایش است و اصل آن از این قول گرفته شده است که می­گویی: «طلا و نقره را مورد امتحان قرار دادم وقتی که آنها را در آتش گذاشتم تا در نهایت طلا و نقره­ی خالص و ناب را از ناخالص و نامرغوب جدا کنم». (لسان‏العرب، ج13، ص317)

انوا­ع فتنه:

1.  فتنه­ی فردی. (امتحان فردی) 

2. فتنه­ی اجتماعی. (غبار آلود شدن فضای جامعه) 

* فتنه­ ی فردی: (امتحان فردی)

همه­ی ما در معرض امتحان الهی هستیم و هر ساله، یک یا دو بار امتحانهای مشکلی را روبروی خود خواهیم داشت. علاوه بر آن ماهانه و روزانه و حتی در هر لحظه در معرض امتحان الهی قرار داریم. خیلی مهم است که خود را همواره در جلسه­ی امتحان خداوند ببینیم. تنها کسانی می­توانند خود را همواره در جلسه­ی امتحان الهی ببینند که اهل مراقبه و دوری از گناه و معصیت باشند. کسی که در جلسه­ی امتحان قرار دارد تمام انرژی خود را جمع می­کند تا به گزینه­ای پاسخ اشتباه ندهد و تا آنجا که شده به سؤالات پاسخ صحیح دهد. کسی هم که خود را در جلسه­ی امتحان الهی می­بیند از تمام توان خود استفاده می­کند تا آلوده به گناه و معصیت نشده و به سلامت از این گذرگاه دنیا عبور کند. خداوند هم وعده­ی یاری و هدایت خاص به این گروه داده و در قرآن خود فرموده: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ». (سوره­ی عنکبوت آیه­ی 69) کسانی که در راه ما جهاد می­کنند حتما آنها را به راه خود هدایت می­کنیم. این گروه از انسانهای پاک و پرهیزکار وقتی اندک لحظه­ای حضور در جلسه­ی امتحان الهی را از یاد می­برند، وقتی متذکر می­شوند زبان به استغفار و انابه می­گشایند. چرا که می­دانند غفلت از خداوند موجب دوری از اوست (اللّهمَّ لا تَجعَلنی مِن الغافِلینَ المُبعَدین). این گروه در زندگی کمترین خطاها و گناهان را دارند و در آخرت هم مشمول غفران الهی واقع می­شوند و در بهشت برین او جای می­گیرند. آنها به سلامت از دنیا عبور کردند و با نام سلام هم وارد بهشت خواهند شد. «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ» (سوره­ی حجر، آیه­ی 45 و 46) در مقابل عدّه­ای هستند که سالها از عمرشان می­گذرد اما برای یک لحظه هم خود را در جلسه­ی امتحان الهی نمی­بینند و زندگی خود را در غفلت از یاد خداوند سپری می­کنند و خداوند هم وعید عذاب و زندگی سخت را به آنها داده است. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏». (سوره­ی طه، آیه­ی 124)

امتحان لازمه­ی زندگی بشر و موجب رشد و شکوفایی اوست. به همین دلیل دعای کسی که خواهان برداشته شدن امتحان از فضای زندگی­اش است پذیرفتنی نیست. این دعا همانند این است که دانش آموزی برای ورود به مدرسه با مسئولین مدرسه شرط کند که زحمت درس خواندن را به او تحمل نکنند. مسلماً مسئولین مدرسه چنین شرطی را نخواهند پذیرفت چرا که هدف از ورود به مدرسه تحصیل علم و دانش است و این مهم هم جز با تحمل سختی و رنج مطالعه و تحقیق حاصل نمی­شود؛ لذا اگر دانش آموزی نخواهد درس بخواند در واقع بین هدف در ورود به مدرسه و شرطش تناقض وجود دارد. هدف از ورود ما به دنیا هم این بود که ظرفیتهای بالقوه­ی خود را به فعلیت برسانیم تا بتوانیم از مقام خلیف? اللّهی بهره­ی بیشتری ببریم. این مهم نیز جز در عبور پیروزمندانه از سختی­ها و فتنه­های روزگار حاصل نمی­شود. حال اگر کسی بخواهد مبتلا به فتنه و امتحان نشود در واقع بین خواسته­ی او و هدف از قرار گرفتن در روی زمین، تناقض وجود داشته و در نتیجه برای تقاضایش گوش شنوایی موجود نیست. بله! می­تواند و بلکه پسندیده است که از خداوند کمک بگیرد و بگوید خدا یا مرا در امتحانهای روزگار سربلند کن و نیرویی به من ده تا در برابر هوای نفس و وسوسه­های شیطان بتوانم مقاومت کرده و سربلند از امتحان بیرون آیم. چون رسیدن انسان به کمال مستلزم عبور از ابتلاءات و فتنه­های دنیوی است، لذا هر چه درجات انسانها بالاتر رود به مراتب امتحانهای او هم بیشتر و دقیقتر می­گردد. به عنوان مثال بچّه­ی پیش دبستانی کارش در مدرسه این است که نقاشی خوبی بکشد. معلّم هم یک برچسب صد آفرین زیر نقاشی او می­چسباند و کارش را تحسین می­کند. اما وقتی در مقطع پیش دانشگاهی قرار گرفت، دیگر انتظار و توقع از او بالا رفته و باید برای این که موفّق باشد شب و روز درس بخواند و تلاش کند. خداوند هم با بندگان خود اینگونه رفتار می­کند. هر چه ایمان انسان بیشتر باشد به همان اندازه امتحانهای او دقیقتر و حساستر می­شود.

* فتنه­ی اجتماعی: (غبار آلود شدن فضای جامعه)

قال علی علیه­السلام :… ـ من خطبه له بالنهروان ـ…إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ یُنْکَرْنَ مُقْبِلاتٍ وَ یُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ یَحُمْنَ حَوْمَ الرِّیَاحِ یُصِبْنَ بَلَداً وَ یُخْطِئْنَ بَلَداً… . (نهج البلاغه، خطبه­ی 93)

ویژگی فتنه­های اجتماعی

ویژگی اوّل: «إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ». فتنه­ها وقتی که رو می­آورند باطل را شبیه حق کرده و وقتی که پشت به رفتن می­کنند آگاه می­کنند و حق را از باطل مشخص می­کنند.

ویژگی دوم: «یُنْکَرْنَ مُقْبِلاتٍ وَ یُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ». وقتی که می­آیند ناشناخته هستند و مردم نمی­دانند که در فتنه هستند، اما وقتی پشت می­کنند تا بروند تازه معلوم می­شود که در فتنه بوده­اند.

ویژگی سوم: «یحُمْنَ حَوْمَ الرِّیَاحِ یُصِبْنَ بَلَداً وَ یُخْطِئْنَ بَلَداً». این فتنه­ها مانند بادها و طوفانها هستند که به شهر یا کشوری اصابت کرده و ایجاد نابسامانی می­کنند و از شهر یا کشورهای دیگر عبور می­کنند و ضرری به آنها نمی­زنند.  

این فتنه را می­توان به موج دریا تشبیه کرد. کسی که در ساحل سخره­ای دریا شنا می­کند وقتی موج عظیمی به سوی او می­آید باید بتواند به موقع آن را شناسایی کند تا عکس العمل لازم را در مقابل آن داشته باشد و با آن امواج سهمگین به ساحل سخره­ای دریا کوبیده نشود، اما اگر نتواند به موقع آن را شناسایی کند امواج دریا او را با خود به سنگها کوبیده و از بین می­برند.

در اوایل انقلاب سازمان موسوم به مجاهدین خلق (منافقین) فتنه­ی بزرگی به پا کردند و حتّی برخی از متدیّنین هم فریب حرفهای آنها را خورده، در سلک آنها در آمدند. این افراد بازوی سمت راست آنها شده و در کوی و برزن اعلامیه­های آنها را توزیع کردند. حال بعد از گذشت سی سال از آن زمان بر همگان مشخص شده که این گروه منافقینی بیش نیستند. اما این فهم دیگر چندان مهم نیست، مهم این است که هر کس بتواند منافق زمان خود را به موقع بشناسد تا در آتش فتنه­ی آنها گرفتار نشود. منافق کسی است که خود را مدافع انقلاب و اسلام معرفی می­کند، اما وقتی در جمع همکیشان خود قرار می­گیرد انقلاب و اسلام را به تمسخر گرفته و برای تضعیف و یا حتی براندازی آن برنامه ریزی می­کند.  

مقایسه­ی فتنه­ی فردی با فتنه­ی اجتماعی 

در فتنه­ی فردی، فضا غبار آلود نیست، امّا در فتنه­ی اجتماعی فضا غبار آلود است.

در فتنه­ی فردی، حق مشتبه نیست، امّا در فتنه­ی اجتماعی حق مشتبه است. اگر کسی اندک اطلاعی از احکام شرعی داشته باشد می­داند چه کاری حرام است و چه کاری واجب. حتی کسی هم که گناه می­کند می­داند که اشتباه می­کند. 

در فتنه­ی فردی، نفاق هست، امّا در فتنه­ی اجتماعی به تدریج نقاب از چهره­ی منافق کنار می­رود. برخی در خلوت اهل گناه و معصیت هستند و در جَلوَت خود را متدین معرفی می­کنند. درونی آلوده و اعتقادی نا پاک دارند امّا خود را شخصی پاک سرشت و معتقد به احکام الهی معرفی می­نمایند. این همان فتنه­ی فردی است. امّا در فتنه­ی اجتماعی، چون فضا غبار آلود است و مردم نمی­دانند که حق در کدام طرف قرار دارد، منافق نقاب از چهره­ی خود کنار می­زند و برای این که مسیر جامعه را به همان سمت و سویی که خود می­پسندد منحرف کند دست به تبلیغ عقاید خود زده تا جایی که تیغش می­برد، می­کشد.   

دوست عزیز! با وبلاگ خودت همراه باش.

* عوامل فتنه­ی فردی.

* عوامل فتنه­ی اجتماعی.

* راههای گریز از فتنه­ی اجتماعی.

* کسانی که از فتنه­ی اجتماعی به سلامت عبور می­کنند.  

مطلب بعدی»»»

»لینک یادداشت درخبرگزاری«

 



[ سه شنبه 88/10/22 ] [ 8:11 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]
.::.

درباره وبلاگ



ای برادر ! پشتیبان «ولی فقیه» باش، اما پیشاپیش «ولی فقیه» بایست و تیرهای زهر آگین دشمن را که به سوی او روانه می شوند به جان خریدار شو ... تنها عافیت طلبان دنیا دوست هستند که عوام فریبانه از «ولایت» و «ولایت مداری» دم میزنند، اما در هنگامه ی فتنه ها و امتحان های سخت، پشت سر ولی فقیه سنگر می گیرند، تا دنیای خود را در خطر نبینند .

پیوندهای روزانه

سایت هم اندیشی دینی
منبــــر مکتــوب
سلمان علی (سیاسی)
طلبه پاسخگـــــو
تبدیل سال شمسی به قمری ومیلادی
سایت خبرگزاری فارس
سایت خبری رجا نیوز
سایت خبری جهان نیوز

آرشیو ماهانه

علوم قرآنـــی
نکتــه های قرآنــی
معصومین (علیهم السلام)
امیرالمؤمنین (علیه السلام)
حضرت زهرا (سلام الله علیها)
امام حسین (علیه السلام)
امام زمان (ارواحنا له الفداه)
حضرت اباالفضل (علیه السلام)
حضرت معصومه (سلام الله علیها)
نمـــــــــــــاز (راه کارها و موانع)
سلسله مباحثی پیرامون رجعت
تفسیر خطبه 222 نهج البلاغه
تفسیر خطبه 223 نهج البلاغه
ادعیه و اذکار مختلف
اخلاقی *1*
اجتمــــاعـی *1*
سیاسی
سیاسی ـ فتنــــه
راه و رسـم خواستگاری و ازدواج *1*
راه و رسـم خواستگاری و ازدواج *2*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *1*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *2*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *3*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *4*
پاسخگویی به سؤالات خانوادگی
راه نجات از عشق به جنس مخالف
پاسخگویی به سؤالات اعتقادی *1*
پاسخگویی به سؤالات اعتقادی *2*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *1*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *2*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *3*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *4*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *5*
تربیت دینی کودک *1*
تربیت دینی کودک *2*
تربیت دینی کودک *3*
تحلیلی بر برائت از جبت و طاغوت
سلسله درس هایی از معاد *1*
سلسله درس هایی از معاد *2*
سلسله درس هایی از معاد *3*
سلسله درس هایی از معاد *4*
سلسله درسهایی از کربـــلا *2*
سخنرانی کوتـاه (عمومی و دبستانی)
دانلود کتابهای مدیر وبلاگ
لطیفه، معما و مطالب خواندنی
آیین همسرداری
مناسبتهای ویژه
متفرقه
سوره کهف 1
تفسیر جامعه کبیره 2

پیوندها

شیعه در روایات اهل سنت
آیین شکوفایی / راهکارهای عملی در تربیت دینی کودک
کتاب پیوند جوان با نماز
دفاع از شیعه در روایات اهل سنت. مقدمه آیت الله خزعلی
پیوند جوان با نماز (ویرایش جدید)
آشیانه مهر (اصول و کلیدهایی از زندگی زناشویی)
سایت هم اندیشی دینی
کتاب چشمه هدایت (چیرامون امام هادی)
میزان تشیع (برسی سند زیارت عاشورا)
قالب پارسی بلاگ|قالب وبلاگ مدافعان حرم پارسی بلاگ
تور هند|لینک بیلدینگ
قیمت کرکره برقی پارکینگ|طراحی جواهر
خرید سامانه پیامک

سایت آوازک

جا لیوانی ماشین|شلف دکوری
رزرو هتل|بلوم
|فیلم
درگاه پرداخت واسط|هتل بندرعباس
هتل کیش
عکس جدید

دیگر امکانات


بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 2366588

طراح قالب: آوازک

[ طراح قالب: آوازک ]
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ]