وبلاگ هــم انــدیشـی دینــی

صفحه اصلی عناوین مطالب تماس با من قالب وبلاگ Feed

شکوه و عظمت امام جواد (علیه السلام) در دو سالگی

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

محمد بن جعفر طبری در کتاب «دلائل الائمه» می­ نویسد:

در زمانی امام جواد (علیه السلام) کودک پانزده ماهه ای بود، دشمنان و  بد خواهان مردم را به تردید انداخته بود و می گفتند ایشان فرزند امام رضا (علیه السلام) نیستند.

آن ها در زمانی که امام رضا (علیه السلام) در خراسان بود، امام جواد (علیه السلام) را از مدینه به مکه بردند تا به قیافه شناس ها نشان دهند و از آن ها بپرسند این پسر از آن کیست؟

قیافه شناس ها با دیدن چهره ی نورانی امام، محو جمال او شدند  و به سجده افتادند. آن ها گفتند وای بر شما! آیا کودکی که همچون ماه درخشان است برای قیافه شناسی آورده اید؟! سوگند به خدا او جز از فرزندان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیست.

امام جواد در این هنگام امام جواد (علیه السلام) لب به سخن گشود و فرمود: سپاس خداوند را که ما را  با دست قدرش خویش از نور خود آفرید و از میان مخلوقاتش برگزید و ما را امین بر وحی  خود و بر مردم قرار داد.  ای مردم! من محمد فرزند علی  بن موسی الرضا، فرزند موسی بن جعفر، فرزند جعفر صادق، فرزند محمد باقر، فززند زین العابدین، فرزند حسین شهید، فرزند امیرالمؤمنین ، فرزند فاطمه ی زهرا، فرزند پیامبر اکرم هستم. آیا در نسب همچون منی شک می کنید؟!

به خدا سوگند! من به نژاد و نسب شما از پدرانتان آگاه تر هستم. سوگند به خدا من به باطن و ظاهر شما آگاه هستم و از همه ی آن ها و از تمام افکارتان و آینده ی شما آگاهی دارم. این دانشی است   که خداوند  متعال آن را پیش از آفرینش همه ی مخلوقات و پس از بنای آسمان ها و زمین به ما ارزانی داشته است.

به خدا سوگند اگر نبود اینکه باطل بر شما چیره گشته و غلبه بر دولت کفر است و حرکت ناباوران، مشرکان و سرکشان علیه ما است، سخنی را ابراز می کردم که پیشینیان و آیندگان در شگفت می شدند.  (آنگاه امام دست مبارک خود را مقابل دهان گرفت و به خود فرمود) ای محمد! خانوش باش و سکوت کن! آن گونه که پدران تو سکوت اختیار کردند و این آیه ی شریفه را تلاوت فرمود: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل»

وقتی امام از مجلس خارج می شد، مردم از عظمت و هیبت امام کوچه باز می کردند و برخی از بزرگان با دیدن جمال حضرت می فرمودند: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ».



[ یکشنبه 92/7/14 ] [ 5:53 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

مهریه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) به قیمت روز

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

مهریه ی  حضرت زهرا (سلام الله علیها)  چه مقدار است؟

»»ادامه مطلب»» 



[ سه شنبه 92/5/22 ] [ 7:58 صبح ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

سه روایت زیبا در رابطه با انفاق مال

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

روایت  اوّل:

امام صادق (علیه ­السلام) می فرماید: کسی که حقّی از حقوق مالی خداوند را ادا نکند، (مجبور می شود) دو برابر آن را در راه باطل انفاق نماید.

مَنْ‏مَنَعَ‏حَقّاًلِلَّهِ‏ عَزَّوَجَلَّ أَنْفَقَ فِی بَاطِلٍ مِثْلَیْهِ.[1]

اشاره: خمس و زکات از حقوق واجب الهی هستند. کسانی که به هر بهانه ای از انجام این کار طفره می روند، فقط سر خود را کلاه می گذرند. این افراد می توانند خمس و زکات خود را پرداخت کنند، اجر و پاداش آن را ببرند و در عین حال شاهد جبران خداوند هم باشند. اما کسانی که به خاطر ترس از فقر، خمس و زکات خود را پرداخت نمیکنند، نه تنها گناه کار هستند، بلکه مجبور می شوند و برابر آن مال را در راه باطل هزینه کنند ودر عین  حال هیچ  اجر و قربی هم نداشته باشند.  

ادای حقوق مالی افراد واجب النفقه هم از دیگر مصادیق این حقوق است. برخی از مردم به خاطر خساستی که دارند در ادای حقوق مالی خانواده ی خود کوتاهی می کنند و صرفا به مال اندوزی می اندیشند.

روایت دوم:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می  فرماید: کسی که مال خود را اختیاراً از مصرف در راه خوبان باز دارد، خداوند مال او را در راه اشرار با اجبار صرف خواهد نمود.  

مَنْ‏مَنَعَ‏مَالَهُ‏مِنَ‏الْأَخْیَارِ اخْتِیَاراً صَرَفَ اللَّهُ مَالَهُ إِلَى الْأَشْرَارِ اضْطِرَارا».[2]

اشاره: وقتی که مال خود را با اختیار در راه خوبان هزینه می کنیم، هم از پاداش الهی برخوردار هستیم و هم مورد تکریم خوبان واقع می شویم. اما وقتی که از روی اظطرار و اجبار، مال خود را در راه اشرار هزینه می کنیم، نه تنها نزد خداوند پاداشی نداریم، بلکه نزد فرد شرور هیچ کرامتی هم نخواهیم داشت. آن شخص شرور با خود می گوید: به اجبار مالش را گرفتم!  
آگاه باشید! کسی که مال خود را در راه اطاعت خداوند صرف نکند، به هزینه کردن آن در راه معصیت خداوند گرفتار می شود و هر کس در حل مشکلات ولیّ خدا گامی برندارد، خداوند او را به تلاش و حرکت در راه حلّ مشکلات دشمن خدا گرفتار می کند. 

روایت سوم:

امام صادق (علیه ­السلام) هم فرمود: «انفاق کن و یقین داشته باش که خداوند جای آن را پر می­کند. هر کس که در راه اطاعت خداوند انفاق نکند، مبتلا به آن می­شود که در راه معصیت او انفاق کند. و کسی که در راه کمک به بنده­ی خوب خداوند قدم برندارد، مبتلا به آن می­شود که در راه حاجت دشمن خداوند گام بردارد!

أَنْفِقْ وَ أَیْقِنْ بِالْخَلَفِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ مَنْ‏لَمْ‏یُنْفِقْ‏فِی‏طَاعَةِاللَّهِ‏ ابْتُلِیَ بِأَنْ یُنْفِقَ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یَمْشِ فِی حَاجَةِ وَلِیِّ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یَمْشِیَ فِی حَاجَةِ عَدُوِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[3]



[1]. الکافی، جلد3، صفحه­ ی506

[2]. بحار الأنوار، جلد93، صفحه­ ی131.

[3]. من لا یحضر، جلد4، صفحه­ ی412.

 



[ یکشنبه 92/4/30 ] [ 6:32 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

پاداش روزه در هوای گرم

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

قَالَ أبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)‏ : مَنْ صَامَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ یَوْماً فِی شِدَّةِ الْحَرِّ فَأصَابَهُ ظَمَأٌ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ ألْفَ مَلَکٍ یَمْسَحُونَ وَجْهَهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ حَتَّى إِذَا أفْطَرَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ مَا أطْیَبَ رِیحَکَ وَ رَوْحَکَ مَلَائِکَتِی اشْهَدُوا أنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَه‏. (الکافی، جلد4، صفحه ی 64) 

امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

کسی که در گرمای شدید به خاطر رضای خداوند روزه بگیرد، و تشنه شود، خداوند هزار فرشته را موکّل او می کند تا صورتش را نوازش دهند و وی را بشارت دهند.

تا این که وقتی افطار کرد خداوند به او می گوید: چقدر خوش است بو و رائحه ی تو!

ملائکه ی من! شاهد باشید که گناهان او را بخشیدم.



[ سه شنبه 92/4/25 ] [ 2:45 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

جاده ای از جنس ملکوت . . .

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

جادّه­ای از جنس ملکوت . . .

خدای متعال همه­ی ما انسان­ ها را آفرید، تا به رشد و شکوفایی معنوی دست پیدا کنیم. بهشت خود را با زیباترین شکل و با بهترین نعمت­ ها خلق کرد، تا از آن بهره­ مند شویم و در جوار رحمت الهی، زندگی کریمانه­ ای داشته باشیم.

روزه برای رسیدن به قلّه­ های کرامت و رحمت حقّ، باید از کلاس درس دنیا با موفقیّت عبورکنیم و امتحان­ های گوناگون آن را پشت سر بگذارید. برای دست­ یابی به نعمت­ های بی­کران الهی، می­ بایست با زیرکی، از دنیا دل کند و شیفته­ ی ظاهر فریبنده­ ی آن نشد. هر چند که دنیا سکویی برای رسیدن به موفقیّت و شکوفایی معنوی است، امّا با همه­ ی جذابیت­ ها و دل­ ربایی­ های خود، همچون ماری خوش خط و خال، کسانی را که یاد مقصد و معاد خود را به فراموشی سپرده ­اند، با نیش­های زهر آگین خود به خواب غفلت می­ برد، تا چشم عاقبت بینشان­ شان کور و یا کم سو شود و از باور فردای بعد از مرگ، و زندگی واپسین طفره روند.

خدای متعال هنگام خلقت ما انسان ­ها، عنوان نورانی و خداجوی فطرت را در ما به امانت گذاشت تا جاده­ ای برای عشق ورزی با خدای یکتا، و گام نهادن به سمت همه­ی خوبی­ ها و ارزش­ ها باشد. با چراغ عقل و راهبری پیامبران خود هم، ما را به حرکت در این مسیر  نورانی و باشکوه دعوت نمود. مسیری که انسان را از کفر و گناه و معصیت منزجر می­کند، و به سوی ایمان و عشق به خدای یکتا می ­برد.

خداوند متعال در رابطه با خلقت ما انسان­ ها می ­فرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان‏؛ ولى خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل­ هایتان زینت بخشیده، و (به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است‏.»[1]

دنیا با همه­ی هیاهوهای خود، می­ تواند انسان را از راه حقیقی و ملکوتی خود دور کند و با جلوه­ گری­ های فریبنده­ ی خود، انسان را از مشاهده­ ی ملکوت عالم محروم کند و چشم جان او را به روی واقعیت­ های انگار ناپذیر عالم هستی ببندد.

ماه مبارک رمضان فرصت با شکوه و منحصر به فردی است تا انسان بار دیگر به خود، و راه پیش روی خود بنگرد و با کنار گذاشتن دل­بستگی­ های فانی دنیا، دل به جلوه­ های باقی و فنا ناپذیر ملکوت بسپارد. وقتی روزه­ دار در ایّام ماه مبارک رمضان، شکم خود را از آب و غذا خالی کرد، چشم و گوش خود را از شنیدن  و دیدن  حرام دور کرد و حتّی افکار و خطورات ذهنی خود را هم از آلودگی­های فکری آزاد نمود، آن زمان است که در یک ماه بندگی خالصانه در درگاه الهی، به تدریج پرده­ های تاریک دنیادوستی از روی فطرت خدا جوی او کنار می­ رود و با دیدن فطرت نورانی خود، زمزمه­ های ربّانی آن را با گوش جان می­ شوند. زمزمه­ هایی که زشت­ کاری­ها را به کامش تلخ می­ کند، و وی را شیفته­ی ایمان و معنویت می­ گرداند.

میهمان سفره­ ی کرامت خداوند، بعد از یک ماه عبادت و تلاش، به فطرت خود می­ رسد و در پایان این میهمانی ملکوتی، عید فطر و فطرت را به جنش و شادکامی می­ پردازد و چشم خود را با مشاهده­ ی چهره­ ی ملکوتی و واقعی خود، روشن می ­بیند. در آن زمان است که با همه­ ی وجود از بودن خود لذّت می­ برد، و خدا را شکر می­ کند که او را آفرید تا در این  ناز و نعمت  قرار گیرد. در آن هنگام می­ بیند که خدای مهربان را با همه­ ی وجود دوست دارد (الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏)[2] و تنها افتخار و عزّت خود را در بندگی و عبودیّت او می ­داند.  

شاید ­ماه رمضان را به دفعات تجربه کرده کرده باشیم، و جز گرسنگی و تشنگی خاطره­ ی دیگری از آن نداشته باشیم!  

آیا وقت آن نشده که ماه رمضان متفاوتی را شروع کنیم. ماه رمضانی که در آن، ارتباط و خلوت با خدای مهربان را در قلّه­ی نگرش­ها و کارهای رفتار خود قرار دهیم، و در پایان هم کوله­ باری از معنویت، و دلی سرشار از عشق و محبت به خداوند را سرمایه­ ی زندگی خود کنیم و در ماه ­های بعد با بهره ­گیری از این سرمایه­ ی ارزشمند دل به دنیا نسپاریم و آخرت خود را بر تمام شگفتی ­ها و کرشمه­ های دینا ترجیح دهیم.

پیامبر اکرم (صلی­ الله ­علیه ­و آله) به جابر بن عبد الله فرمود: «ای جابر! این، ماه رمضان است. هر کس روزش را روزه بدارد و بخشی از شبش را به عبادت برخیزد و شکم و شهوتش را پاک نگه دارد و زبانش را حفظ کند، از گناهانش بیرون می­شود، آن­گونه که از این ماه بیرون می­شود».

جابر گفت: ای پیامبر خدا! این سخن چه نیکوست!

پیامبر خدا فرمود: «ای جابر! و این شرط­ ها چه سخت است!» [3]  


[1] . سوره­ی حجرات، آیه­ ی7.

[2] . سوره­ی بقره، آیه­ ی165.

[3] . « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی­ الله ­علیه ­و آله) - لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ یَا جَابِرُ هَذَا شَهْرُ رَمَضَانَ مَنْ‏ صَامَ‏ نَهَارَهُ‏ وَ قَامَ‏ وِرْداً مِنْ لَیْلِهِ وَ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ کَفَّ لِسَانَهُ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَخُرُوجِهِ مِنَ الشَّهْرِ فَقَالَ جَابِرٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَ هَذَا الْحَدِیثَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی­الله­علیه­وآله) یَا جَابِرُ وَ مَا أَشَدَّ هَذِهِ الشُّرُوطَ». الکافی، جلد4، صفحه­ ی87. 



[ یکشنبه 92/4/23 ] [ 4:12 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

چگونه به محضر امام زمان (علیه السلام) برسیم؟

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم

شخصی از حضرت آیت الله بهجت «رحمت الله علیه» سؤال کرده بود که: حقیر مشتاق زیارت امام عصر «عَجَّل اللهُ تَعالَی فَرَجَهُ الشَّریف»  می باشم، از حضرتعالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نایل شوم. 

حضرت آیت الله بهجت در جواب فرمودند: زیاد صلوات اهدای به وجود مقدّسش نمایید، مقرون با دعای تعجیل در فرجش، و زیاد به مسجد جمکران مُشَرّف شوید با ادای نمازش.

 

حضرت آیت الله ناصری « حَفَظَهُ اللهُ » فرمودند: از شیخ محمّد کوفی سؤال کردم چه کنم که به محضر امام  زمان «عَجَّل اللهُ تَعالَی فَرَجَهُ الشَّریف»  برسم؟  فرمودند:  «تقوی ، تقوی ، تقوی» ، « عشق وافِر به حضر»، «یاد مدام، خصوصاً قبل از خواب»

 



[ شنبه 92/2/14 ] [ 12:8 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

کیفر ترساندن مؤمن!

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

جلوه­ه ایی از اخلاق اسلامی (1) کیفر ترساندن مؤمن

هنگام اذان ظهر و در ترافیک یکی از خیابان­ها منتظر باز شدن راه بودم. در این لحظه صحنه­ی ناپسندی توجهم را به خود جلب نمود. ماشینی در خلاف جهت تعیین شده با سرعت از خیابان عبور می­کرد و در همین حین خانم میان­سالی هم بی­خبر از همه جا در حال عبور از خیابان بود. راننده بدون آن که از سرعت خود کم کند و به احترام عابر پیاده توقف نماید، آن چنان بوق زد که عابر پیاده به هراس افتاد و برای آن که ماشین با او برخورد نکند، به کنار خیابان پرید. ماشین عبور کرد و رفت اما به راحتی می­شد آثار ترس و دلهره را در آن خانم مشاهده نمود.

با دیدن این صحنه تأسف زیادی خوردم و با خود می­اندیشیدم که بعضی افراد چقدر از حوزه­ی انسانیت به دور هستند و تا چه اندازه خودخواه و متکبر می­باشند که حاضرند انسانی را این­گونه به هراس اندازند!!!

پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) در روایتی می­فرماید: «کسی که به مؤمنی نگاهی اندازد تا او را بترساند، خداوند متعال وی را در روزی که سایه و پناه­گاهی جز او نیست، در ترس و وحشت اندازد؛ مَنْ نَظَرَ إِلى‏ مُؤْمِنٍ نَظْرَةً لِیُخِیفَهُ بِهَا، أَخَافَهُ اللَّهُ- عَزَّوَجَلَّ- یَوْمَ لَاظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ‏».[1]

ترساندن مؤمن، در نزد خدای متعال گناه بزرگی محسوب می­شود و موجب می­شود تا خداوند هم در روز قیامت هراس بزرگی در دل او ایجاد نماید. گاهی اوقات یک بوق نابه­جا، یک سخن نسنجیده و یک نگاه خاص و  یا حتی یک شوخی نا به جا، هراسی در دل مؤمن ایجاد می­کند که جز عذر خواهی و پوزش طلبلی از وی، چیز دیگری نمی­تواند جبران کننده­ی خشم خداوند باشد.

به راستی چقدر تفاوت است میان رفتار و منش ما و آن­چه که اولیای صالح خداوند بودند.

سفیان ثوری می­گوید روزی خدمت امام صادق (علیه­السلام) رسیدم که دیدم رنگ چهره­ی مبارک آن حضرت تغییر کرده است. از آن حضرت پرسیدم که چرا رنگ از چهره­ی مبارکتان پریده. آن حضرت فرمود: «من اهل خانه را نهی کرده بودم که به پشت بام بروند. روزی داخل خانه شدم و دیدم که یکی از خانم­های خدمت­کار که مربی فرزندم بود، فرزند کوچکم را در آغوش گرفته و از نردبان بالا می­رود! وقتی آن کنیز مرا دید ـ از ترس ـ به خود لرزید، دست و پای خود را گم کرد و در این حال فرزندم به زمین افتاد و مرد.

رنگ چهره­ی من به خاطر مرگ فرزندم تغییر نکرده، بلکه رنگ چهره­ام بدان جهت تغییر کرده که در دل آن کنیز ترس و وحشت انداختم.فَمَا تَغَیَّرَ لَوْنِی لِمَوْتِ الصَّبِیِّ- وَ إِنَّمَا تَغَیَّرَ لَوْنِی لِمَا أَدْخَلْتُ عَلَیْهَا مِنَ الرُّعْبِ

آن حضرت در برابر این حادثه به کنیز فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم و به خاطر مرگ فرزندم هیچ ایرادی و سرزنشی نسبت به تو ندارم. أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا بَأْسَ عَلَیْکِ مَرَّتَیْنِ.[2]

توجه: اگر ترساندن مؤمن به خاطر مصلحت مهمتری باشد، اشکالی ندارد. به عنوان مثال گاهی اوقات لازم است که مربّی، دانش آموز خود را بترساند تا از تنبلی و یا رفتار بد خود دست بردارد. فقط باید دقت کند که در این امر زیاده روی ننماید.  همانند جایی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با گرمای آهن گداخته، برادرشان عقیل را به هراس انداختند، تا فکر دست اندازی به بیت المال را از سر خود بیرون نماید.  

 پی نوشتها:    [1]   . الکافی، جلد4، صفحه­ی107.   [2]   . مناقب ابن شهر آشوب، جلد4، صفحه­ی275 ـ بحارالآنوار، جلد47، صفحه­ی24.



[ پنج شنبه 91/11/26 ] [ 11:40 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

منفی نگری ممنوع!

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

منفی نگری ممنوع!

دو نفر از خیابانی عبور می­کنند. در ابتدای خیابان جوی آبی است که بوی تعفّن می­دهد. نفر اوّل وقتی به جوی آب و بوی بد آن برخورد می­کند، تا آخر خیابان فکر خود را مشغول این جوی آب می­کند و با افکار مختلف آن را سوهان روح و آرامش خود می­نماید.

نفر دوم در کنار جوی آب، بوته­ی گل زیبایی می­بیند و فکر خود را متمرکز در این گل می­کند. چه گل زیبایی! واقعا چقدر این گل زیبا و قشنگ بود! و تا آخر خیابان به این گل زیبا فکر می­کند.

این دو نفر هر دو از یک خیابان عبور کردند.؛ اما نفر اوّل با منفی­نگری چیزی جز اندوه و ناراحتی برای خود نخرید و نفر دوم با مثبت­نگری، آرامش خود را مضاعف نمود.

 منفی نگری ممنوع!

همه­ی ما از خیابان زندگی عبور می­کنیم. در خیابان زندگی زشت و زیباهای فراوانی وجود دارد. برخی از مردم فقط متمرکز در نداشته­ها و زشتی­های زندگی می­شوند، و مدام به آن فکر می­کنند! هر جا می­نشینند از کمبودها می­گویند و اظهار گلایه و شکایت می­کنند. چنین افرادی آرامش و سکون ندارند و محصول همنشینی با این افراد هم چیزی جز ناامیدی و یأس نیست. برخی دیگر به جای تمرکز در نداشته­ها، می­گردند و از دل مشکلات و تاریکی­ها، نقطه­ی روشن و امید بخشی پیدا می­کنند و افکار خود را مشغول آن می­کنند. بودهای و زیبایی­های زندگی را ویترین فکری خود می­کنند، و خاطرات تلخ را از حوزه­ی  افکار خود به دور می­اندازند. چنین افرادی ارزش خود را فراتر از آن می­بینند که به خاطرات تلخ بپردازند و سرمایه­ی گران­قدر عمر خود را صرف آن­ها کنند! (فراموشی نعمت) ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 91/11/12 ] [ 10:46 صبح ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

مجالس عروسی و وظیفه مسئولین

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید

مجالس عروسی و وظیفه مسئولین

توجه به روایات معصومین (علیهم­السلام) گویای این حقیقت است که گوش کردن به موسیقی مطرب زیان­های بسیار زیادی برای انسان به همراه دارد. زیان­هایی چون: «از بین رفتن حیا و عفت»، «روییدن بذر نفاق و دورویی در دل»، «ترغیب به فساد و زنا». «محضور شدن به صورت گنگ، نابینا و ناشنوا»، «بدترین جایگاه در جهنم» و «ریختن سرب مذاب در گوش». همچنین در روایات وارد شده که اگر از خانه­ای صدای موسیقی بلند شود، در آن خانه: «ملائکه­ی رحمت الهی وارد نمی­شوند»، «دعا مستجاب نمی­گردد» و «اهل آن از مصیبت و اندوه در امان نمی­مانند»!

متأسفانه امروزه بیشتر مجالس عروسی ما، آلوده به موسیقی­های لهوی و سرشار از گناه و معصیت شده است. مجلس عروسی آغاز زندگی مشترک و شروع یک پیمان آسمانی مقدس است؛ شروعی که می­تواند از همان ابتدا نگاه، خداوند را به همراه خود داشته باشد و ملائکه­ی رحمت الهی را به سوی خود بکشاند. اما این شروع به جای آن­که خدا پسندانه و کریمانه باشد، بیش از هر چیز موجب دوری خداوند از زندگی مشترک، عامل رضایت شیطان، و زمینه­ای برای به دوش کشیدن گناهان دیگران است.

هر چند که در محضر الهی هیچ عاملی نمی­تواند توجیهی برای آلوده کردن این مجالس مقدس به گناه و معصیت باشد، اما آن­چه که مسلّم است این است که خانواده­های زیادی در صدد هستند تا مجالس عروسی خود را به گونه­ی دیگری برگزار نمایند. به روشی که هم خداپسندانه باشد، و هم با شادی و نتوع مجلس عروسی، خاطره­ی خوشی را در ذهن میهمانان و عروس و داماد قرار دهد؛ اما هر چه می­اندیشیند، راه جایگزینی برای این کار پیدا نمی­کنند!

نکته­ای که جا دارد در این­جا مطرح شود این است که چرا مسئولین مربوطه فکری به حال این مجالس نمی­کنند؟! و چرا چنین خلأ بزرگی را جبران نمی­کنند؟!

پیشنهادی که می­توان به مسئولین محترم و دلسوز ارائه داد، این است که یک نهاد پا سازمان آموزشی ـ فرهنگی، مسئولیت این کار بزرگ فرهنگی را به عهده گیرد. این نهاد می­تواند از میان جوانان مستعدّ و متدینی که علاقمند به کار مجری­گری و اجرای محتوایی و هنرمندانه­ی مجالس عروسی هستند، ثبت نام به عمل آورد. این نهاد باید علاوه بر آموزش مهارت­های اداره­ی چنین مجالسی، شئونات اسلامی را هم به آن­ها آموزش دهد. بعد از پایان دوره و گذراندن کارگاه­های مربوطه، به کسانی که توانایی ادراه­ی چنین مجالسی را پیدا کرده­اند، مجوز فعالیت صادر نماید. همچنین این سازمان باید در روند انجام کار این افراد، همواره نظارت داشته باشد تا این­که از مسیر طرح انحراف پیدا نکنند. با اجرای این کار هم زمینه ی اشتغال این جوانان فراهم می شود و هم به تدریج با استقبالی که مردم از این  طرح می کنند مجالس عروسی تبدیل به مجالسی خداپسندانه و در عین حال شاد و مفرّح می گردند. انشاء الله  



[ یکشنبه 91/10/24 ] [ 10:35 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

خلاصه تفسیر سوره اسراء (20) آیات 101 تا 111

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید

(خلاصه ی تفسیر المیزان)  

در آیات 101 تا 111 وضع رسول خدا صلی­الله­علیه­وآله و معجزه­ی قرآنش و اعراض مشرکین از آن جناب و طلب نمودن معجزاتی بیهوده، تشبیه شده است به وضع موسی علیه­السلام و قومش. آنگاه مجدداً به وصف قرآن کریم و نزول ندریجی آن و نیز بیان معارفی دیگر می­پردازد

*وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسْئَلْ بَنی‏ إِسْرائیلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسى‏ مَسْحُوراً (101)

معجزاتی که قرآن کریم از موسی علیه­السلام بیان می­کند بیش از نه معجزه است و ظاهرا منظور این آیه از نه معجزه، معجزاتی است که آن حضرت در برابر فرعون آورد، و آنها عبارتند است از: عصا، ید بیضاء، طوفان، ملخ، قورباغه، سوسمار، خون، قحطی و کمبود میوه­ها. اما سایر معجزات آن حضرت، مانند شکافتن دریا، جریان آب از سنگ، زنده نمودن کشته­ای که به وسیله­ی گاو زنده شد، زنده کردن آنان که بوسیله­ی صاعقه هلاک شدند و سایه کردن کوه بر سر آنها و امثال آن، همه خارج از معجزات نه گانه است، و معجزاتی است که برای امت خود آورده است نه برای فرعون. 

در تورات معجزات مزبور عبارتند از: عصا، خون، سوسمار، قورباغه، مرگ چارپایان، سرمایی سوزان چون آتش که از هر جا عبور کرد نباتات و حیوانات را نابود کرد و ملخ و ظلمت و مرگ عمومی بزرگسالان و همه­ی حیوانات.

بعید نیست که همین دوگانگی تورات با ظاهر قرآن در مورد معجزات نه گانه، باعث شده که قرآن اسامی آنها را به طور مفصل نبرد، زیرا اگر بیان می­کرد، و دنبالش می­فرمود: «فسئل بنی اسرائیل» یهود در جواب، آن اسامی را انکار می­کردند. 

*قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (102)

هؤلاء: منظور معجزات است.

مثبور: به معنای هالک است، و ثبور به معنای هلاکت است.

معنا: موسی علیه­السلام فرعون را مخاطب قرار داده و گفت: تو خوب می­دانی که این معجزات ورشن را غیر پروردگار آسمانها و زمین کسی نازل نکرده؛ و او به منظور بصیرت یافتن مر­دم نازل کرده، تا چشم دلشان روشن گشته میان حق و باطل تمیز دهند، و من گمان می­کنم که تو به خاطر عناد و انکارت سرانجام هلاک شوی ای فرعون!

أظنُّ: اگر حضرت در جواب فرعون این کلمه را به کار برد برای این است که:

1.      حکم هلاکت دست خداست.

2.      خواست تا جوابش مطابق با کلام فرعون باشد که گفت: من گمان می­کنم که تو جادو شده­ای.

3.      در پاره­ای از موارد استعمال کلمه­ی «ظن» به معنای یقین جایز است.

*فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمیعاً (103)

استفزاز: بیرون کردن به قهر و زور است.

*وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنی‏ إِسْرائیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِکُمْ لَفیفاً (104)

الأرض: منظور زمین مقدسی است که مأمور شدند در آن سکونت پیدا کنند. «یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتی‏ کَتَبَ اللَّهُ لَکُم‏»[1]

فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ: منظور از وعده­ی بار دوم و یا وعده­ی زندگی آخرت (روز قیامت) است.

جِئْنا بِکُمْ لَفیفاً: همه­ی شما را ملفوف یعنی دسته جمعی و به هم پیچیده خواهیم کرد.

معنا:­در روز قیامت همه­ی شما (بنی اسرائیل و فرعون) را برای حسابرسی محشور کنیم

احتمال دیگر: ممکن است بگوییم که منظور از «وعد الآخر?» همان وعده­ای باشد که در ابتدای سوره به آنها داده شد. و در این صورت این وعده، همان وعده­ای خواهد بود که به بنی اسرائیل انواع بلاها نازل شود و در آن موقع به قتل و غارت مبتلا شدند و جلای وطن کرده و در آن موقع جماعت شما را گرد آورده و در هم فشرده کنیم.

*وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (105)

بعد از فراغ از تشبیه مجدداً به بیان حال قرآن و ذکر اوصاف آن بازگشته و متذکر می-شود که قرآن را به همراهی حق نازل کرده و قرآناز ناحیه­ی خداوند به مصاحبت با حق نازل شده است؛ پس، از باطل مصونیت دارد. چون صادر کننده­ی آن از لغو به دور است و چیزی از باطل هم همراهش نیست تا در آینده آن را به فساد کشد و نه غیر خدا در آن شرکت داشته که روزی بخواهد آن را نسخ کند و نه رسول خدا می­تواند در آن دخل و تصرفی کند و پاره­ای از احکام آن را مطابق میل مردم قرار دهد چون او رسولی بیش نیست، و تنها مأمور است که بشارت و انذار دهد. 

*وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلاً (106)

فرقناه: معنای آن «فصلناه» است یعنی آن را آیه­ آیه و سوره ­سوره نازل کردیم.

علی مُکث: بر همان معنای بالا دلالت دارد.  

این آیه عطف است به آیه­ی قبل و معنایش این است که ما قرآنراب ه حق نازل کردیم و آن را آیه آیه قرار دادیم...

نزول تدریجی آیات قرآنی، به خاطر تمامیت یافتن استعداد مردم در تلقی معارف و احکام آن است، و به مقتضای مصالحی است که علم به قرآن مقارن با عمل به آن باشد و طبع بشر از گرفتن معارف آن زده نشود و به سرنوشت تورات دچار نشود، که به خاطر اینکه یکباره نازل شد، یهود از تلق آن سر باز زدند و تا خداوند کوه را بر سرشان معلق نکرد حاظر به قبول آن نشدند.

*قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً (107)

مراد از «الذین ...» کلیه­ی کسانی هستند که قبل از نزول قرآن، خدا و آیات او را می­شناختند. هر چند ممکن است گفته شود از سیاق استفاده می­گردد که مراد، علمای اهل حق هستند که دینشان منسوخ نشده باش و چین کسانی منحصراً علمای مسیحیت هستند.

به هر حال منظور از «قبل از آن علم داده شدند» این است که برای فهم کلمه­ی حق مستعد شدند و حق بودن قرآن هم در دلهایشان ایجاد خضوع بیشتری کرده است.  

یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً: «اذقان» جمع «ذقن» به معنای چانه است. و «خرو کردن ذقن» به معنای به خاک افتادن برای سجده است. و چه بسا که گفته باشند: «مقصود از اذقان همه­ی صورت است مجازا، از باب اطلاق کل بر جزء». 

*وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً (108)

منظور از وعده وعده­ای است که خداوند به بعث و زنده کردن مجدد خلق داده است.

این آیه خداوند را از هر نقیصه و از آن جمله خُلف وعد منزه می­دارد.

*وَ یَخِرُّونَ لِلأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعاً (109)

در این آیه مجددا کلمه­ی «خرو» را آورد، منتهی آن را به گریه اضافه کرد تا معنای خشوع را افاده کند. زیرا «خرو» به تنهایی اظهار حقارت با جوارح است و «خشوع» اظهار حقارت با قلب است.  

در این آیه خصیصه­ای برای مرم با ایمان ذکر می­شود و آن این است که قرآن مایه­ی خضوع و خشوع ایشان است.

*قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنى‏ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً (110)

أو: این کلمه در این آیه یکسانی هر دو طرف را بیان می­کند. چه «الله» و «الرحمن» دو اسم هستند برای یک مسمّی.

أَیًّا ما تَدْعُوا: این کلمه شرطیه است و «ایّاً» مفعول «تدعوا» می­باشد.

فَلَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنى: جواب شرط مزبور است، از باب قرار گرفتن سبب در مکان مسبب.

معنا: هر یک از ایندو اسم را بخوانید یکی از اسماء احسن خدا را خوانده­اید، برای این که همه­ی اسماء حسنی از آن او است.

برخی از اسماء مسمایی حسن دارند و برخی قبیح، و اسماء خداوند از گروه اوّل است. از میان گروه اوّل هم برخی از اسماء حسن محضند (مانند غنایی که آمیخته با فقر نباشد) و برخی دیگر مشوب به قبح، و اسماء خداوند از نوع اول است. معصومین علیهم­السلام در این باره فرموده­اند: «خدای تعالی غنی است، اما نه چون اغنیاء، حیّ است اما نه چون احیاء، عزیز است، اما نه چون عزیزان، علیم است، اما نه چون علماء».

له: در جمله­ی «فله الأسماء الحسنی» به ذات خداوند که از هر اسم و رسمی متعالی است برمی­گردد نه به «الله» و «رحمان».

این آیه از آیات برجسته­ی قرآنی است که حقیقت توحید را در قبال دید وثنیت بیان می­کند. پیروان وثنیت، خداوند را ذاتی متعالی از هر حدّ و وصفی می­بینند؛ و وقتی این ذات مطلق به یکی از مشخصات که خود اسمی است از اسماء مشخص می­شود همان تشخص را تولد می­خوانند، و از دید وثنیت ملائکه و جن فرزندان خدایند که در عالم وجود دخل و تصرف دارند. و نیز از دیدگاه آنان عبادتِ عبادت کاران و توجهِ هر متوجهی از مرحله­ی ظهور اسماء و مرتبه­ی فرزندان خدا ـ که مظاهر اسماء اویند ـ تجاوز نمی­کند (و به خدا نمی­رسد؛ هر چند که او خیال کند متوجه خدا شده بلکه در حقیقت متوجه همان فرزندان خدا گشته است). پس خواندن هر اسمی از اسماء خداوند پرستش همان اسم است، یعنی پرستش همان جن و فرشته­ای است که مظهر آن اسم است، و تعدد خدایان از همین جا ریشه گرفته است.

آیه­ی شریفه وجه خطای این اعتقاد را رد کرده و می­فرماید این اسماء، اسماء متعددی برای خدا و مملوک صرف اویند و جزوسیله بودن برای پرستش خدای یگانه خاصیت دیگری ندارند، و خواندن آنها خواندن اوست زیرا معنا ندارد که مسمی از اسم جدا باشد.

پس خواندن خداوند به وسیله­ی اسماء متعدد هم منافاتی با توحید در عبادت ندارد.

قائل شدن فرزند برای خداوند ـ ولو به نحو مجاز و احترام ـ خطاست، زیرا فرزند بودن محتاج نوعی سنخیت و اشتراک میان پدر و پسر است؛ یعنی این دو باید در اصل و حقیقت ذات و یا حداقل در کمالی از کمالات ذات با هم اشتراک داشته باشند و ساحت خداوند از اشتراک دیگری در ذاتش مبری است؛ زیرا هر چه او دارد و هر چه که دیگری دارد، همه از آن اوست، پس چگونه چیزی شریک او باشد؟!  

روایت 1: روزی رسول خدا صلی­الله­علیه­وآله در مکه نماز می­خواند در نمازش دعا کرد و گفت: «یا الله یا رحمان». مشرکین گفتند: «به این بی دین نگاه کنید که ما را از پرستش دو خدا نهی می­کند، در حالی که خودش دو معبود را می­خواند؛ در اینجا بود که آیه­ی « قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» نازل شد.

روایت 2: در توحید صدوق چنین آمده است: عن هشام بن الحکم أنه سأل أبا عبد الله علیه­السلام عن أسماء الله‏ عزوجل و اشتقاقها فقال الله مشتق من إله و إله یقتضی مألوها و الاسم غیر المسمى فمن عبد الاسم دون المعنى فقد کفر و لم یعبد شیئا و من عبد الاسم و المعنى فقد أشرک و عبد الاثنین و من عبد المعنى دون الاسم فذاک التوحید أ فهمت یا هشام قال قلت زدنی قال لله عزوجل تسعة و تسعون اسما فلو کان الاسم هو المسمى لکان کل اسم منها هو إلها و لکن الله عزوجل معنى یدل علیه بهذه الأسماء و کلها غیره یا هشام الخبز اسم للمأکول و الماء اسم للمشروب و الثوب اسم للملبوس و النار اسم للمحرق أ فهمت یا هشام فهما تدفع به و تنافر أعداءنا و الملحدین فی الله و المشرکین مع الله عزوجل غیره قلت نعم فقال نفعک الله به و ثبتک یا هشام قال هشام فو الله ما قهرنی أحد فی التوحید حینئذ حتى قمت مقامی هذا.

وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً:­ جهر و اخفات د صفت متقابل هستند که صداها را با آنها توصیف می­کنند و چه بسا میان آن دو صفت دیگری را هم معتبر بشماریم که نسبت به جهر، اخفات و نسبت به اخفات، جهر باشد (مانند آب ملایم نسبت به یخ و آب داغ). در یان صورت جهر به معنای مبالغه در بلند کردن آواز و اخفات به معنای مبالغه در آهسته سخن گفتن است و حدّوسط آن دو معتدل سخن گفتن است. این حدّ وسط را سبیل خوانده تا این کار در میان مسلمین سنت شود. 

احتمال دوم: احتمال قبل در صورتی است که مراد از «بصلاتک» تک تک نمازها باشد اما اگر مراد از آن مجموع نمازها (و هو الأظهر) باشد در این صورت این گونه معنا می­شود که: در همه­ی نمازها جهر مخوان و در همه­ی نمازها هم اخفات مخوان، بلکه راه میانه را در پیش گیر، که در بعضی جهراً و در بعضی دیگر اخفاتاً بخوانی. این احتمال با صدر و ذیل آیه نزدیکتر است زیرا قبلا گفته شد «با هر اسمی که خدای را بخوانی» و اینجا می­فرماید بلند کردن صدا در نماز معنایش متعالی بودن و بالا بودن خداست و آهسته خواندن آن معنایش نزدیک بودن او است، حتی از رگ گردن. پس با هر دو قسم نماز، حق همه­ی اسماء الهی ادا شده است. 

*وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً (111)

این آیه عطف بر «قل ادعوا الله أو ادعوا الرحمن» است.

معنا: ای پیامبر، به ایشان بگو اسمائی که می­خوانید و خیال می­کنید که معبودهای شما هستند، تنها اسمائی می­باشند که مملوک خدایند، نه مالک نفس خودند و نه صاحب چیزی از آنچه دارند، پس خواندن آنها خواندن خداست.

بعد از آن که این نکته را به آنها گوشزد کردی، خدا را حمد و ثنا کن، به حمد و ثنایی که از آثار ملکیت علی الأطلاق او باشد، چرا که هیچ چیز مانند او در ذات یا صفات نیست تا بتواند فرزند خداوند، یا شریک او و بلکه مافوق او باشد.

وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً: خداوند آیه را با این جمله ختم کرده و آن را مطلق آورده است، تا بفهماند که خداوند از هر وصف و حمدی که شما می­کنید بزرگتر است لذا جمله­ی «الله اکبر» را اینگونه تفسیر کرده­اند که: «الله اکبر مِن أن یوصف»، برای این که اگر به معنای «بزرگتر از هر چیز» باشد خالی از شرک نیست چون سایرموجودات در بزرگی شریک خدا دانسته شده منتهی خداوند را بزرگتر از آنها معرفی کرده است. 

از لطایف این سوره این است که اوّلش با تسبیح شروع شد و آخرین آیه­اش هم با تحمید افتتاح و با تکبیر اختتام یافته است. 

پی نوشت:   [1]. مائده 21
«««مطلب قبلی          مطلب بعدی»»»


[ شنبه 91/9/25 ] [ 11:22 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]
[ مطالب جدیدتر ] .::. [ مطالب قدیمی‌تر ]

درباره وبلاگ



ای برادر ! پشتیبان «ولی فقیه» باش، اما پیشاپیش «ولی فقیه» بایست و تیرهای زهر آگین دشمن را که به سوی او روانه می شوند به جان خریدار شو ... تنها عافیت طلبان دنیا دوست هستند که عوام فریبانه از «ولایت» و «ولایت مداری» دم میزنند، اما در هنگامه ی فتنه ها و امتحان های سخت، پشت سر ولی فقیه سنگر می گیرند، تا دنیای خود را در خطر نبینند .

پیوندهای روزانه

سایت هم اندیشی دینی
منبــــر مکتــوب
سلمان علی (سیاسی)
طلبه پاسخگـــــو
تبدیل سال شمسی به قمری ومیلادی
سایت خبرگزاری فارس
سایت خبری رجا نیوز
سایت خبری جهان نیوز

آرشیو ماهانه

علوم قرآنـــی
نکتــه های قرآنــی
معصومین (علیهم السلام)
امیرالمؤمنین (علیه السلام)
حضرت زهرا (سلام الله علیها)
امام حسین (علیه السلام)
امام زمان (ارواحنا له الفداه)
حضرت اباالفضل (علیه السلام)
حضرت معصومه (سلام الله علیها)
نمـــــــــــــاز (راه کارها و موانع)
سلسله مباحثی پیرامون رجعت
تفسیر خطبه 222 نهج البلاغه
تفسیر خطبه 223 نهج البلاغه
ادعیه و اذکار مختلف
اخلاقی *1*
اجتمــــاعـی *1*
سیاسی
سیاسی ـ فتنــــه
راه و رسـم خواستگاری و ازدواج *1*
راه و رسـم خواستگاری و ازدواج *2*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *1*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *2*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *3*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *4*
پاسخگویی به سؤالات خانوادگی
راه نجات از عشق به جنس مخالف
پاسخگویی به سؤالات اعتقادی *1*
پاسخگویی به سؤالات اعتقادی *2*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *1*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *2*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *3*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *4*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *5*
تربیت دینی کودک *1*
تربیت دینی کودک *2*
تربیت دینی کودک *3*
تحلیلی بر برائت از جبت و طاغوت
سلسله درس هایی از معاد *1*
سلسله درس هایی از معاد *2*
سلسله درس هایی از معاد *3*
سلسله درس هایی از معاد *4*
سلسله درسهایی از کربـــلا *2*
سخنرانی کوتـاه (عمومی و دبستانی)
دانلود کتابهای مدیر وبلاگ
لطیفه، معما و مطالب خواندنی
آیین همسرداری
مناسبتهای ویژه
متفرقه
سوره کهف 1
تفسیر جامعه کبیره 2

پیوندها

شیعه در روایات اهل سنت
آیین شکوفایی / راهکارهای عملی در تربیت دینی کودک
کتاب پیوند جوان با نماز
دفاع از شیعه در روایات اهل سنت. مقدمه آیت الله خزعلی
پیوند جوان با نماز (ویرایش جدید)
آشیانه مهر (اصول و کلیدهایی از زندگی زناشویی)
سایت هم اندیشی دینی
کتاب چشمه هدایت (چیرامون امام هادی)
میزان تشیع (برسی سند زیارت عاشورا)
قالب پارسی بلاگ|قالب وبلاگ مدافعان حرم پارسی بلاگ
تور هند|لینک بیلدینگ
قیمت کرکره برقی پارکینگ|طراحی جواهر
خرید سامانه پیامک

سایت آوازک

جا لیوانی ماشین|شلف دکوری
رزرو هتل|بلوم
|فیلم
درگاه پرداخت واسط|هتل بندرعباس
هتل کیش
عکس جدید

دیگر امکانات


بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 200
کل بازدیدها: 2367898

طراح قالب: آوازک

[ طراح قالب: آوازک ]
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ]