لطیفه
به بنده خدایی گفتند:
«شما به آن حشره های زرد رنگی که روی گل ها می نشینند و عسل تولید می کنند، چی می گید»؟
گفت:
به اونا می گیم: «خـــدا قــوت حشره»!
به بنده خدایی گفتند:
«شما به آن حشره های زرد رنگی که روی گل ها می نشینند و عسل تولید می کنند، چی می گید»؟
گفت:
به اونا می گیم: «خـــدا قــوت حشره»!
بسم الله الرحمن الرحیم
مرد مؤمن و صالحی که از خوبان روزگار بود در خواب باغ وسیعی را دید که قصر با شکوهی در آن ساخته بودند. در تعجبّ بود که این قصر زیبا از آن کیست. به او گفتند این قصر متعلّق به حبیب نجّار است. با شگفتی به قصر نگاه می کرد که ناگهان صاعقه ای در باغ افتاد و همه ی باغ و قصر را به آتش کشید.
وحشت زده از خواب بیدار شد و متوجّه شد که این خواب رؤیایی صادقه بوده است. فردای آن روز بلافاصله سراغ حبیب نجار رفت و به او گفت: شب گذشته چه خطایی از تو سر زده! او ابتدا کتمان می کرد و چیزی نمی گفت. امّا در نهایت لب باز کرد و گفت: دیشب با مادرم مشاجره می کردم و در حین مشاجره دست خود را به روی او بلند کردم!
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه از منابع معتبر اهل سنت بر می آید این است که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رحلت فرمودند، عمر بن خطاب به دلایل خاصی منکر رحلت آن حضرت می شد و مردم را تهدید می کرد که اگر قائل به رحلت پیامبر شوند گردن آنها را با شمشیر خواهد زد.
جناب سیوطی در کتاب «الدر المنثور» از «دلائل النبوة» بیهقی چنین نقل میکند:
«لما توفی النبی (صلى الله علیه وسلم) قام عمر بن الخطاب فتوعد من قال قد مات بالقتل والقطع.» (بعد از این که پیغمبر از دنیا رفت، عمر برخواست و تهدید کرد که هر کس بگوید: پیغمبر از دنیا رفته است، میکشم و گردنش را قطع میکنم.) (الدر المنثور، ج 2، ص 337)
بسم الله الرحمن الرحیم
نگاهی به اختلاف نسخه ها در نقل زیارت عاشورا
این نوشتار برگرفته از کتاب ارزشمند «میزان تشیع» اثر آیت الله محمد عندلیب همدانی می باشد
وجود اختلاف نسخه در کتب گذشتگان امری طبیعی است. از این رو بزرگان ما از دیرباز در پی تصحیح کتب بوده و مخصوصا در تصحیح کتب ادعیه و زیارات، تلاش مضاعفی به خرج می دادند.
دسته بندی اختلاف نسخه ها
با دقت در اختلاف نسخه هایی که در زیارت عاشورا وجود دارد، می توان اهمّ این اختلاف ها را در پنج دسته خلاصه کرد:
دسته ی اوّل
اختلاف در به کارگیری واژه هایی که تقریبا مترادف هستند. مثل اینکه در برخی از نسخه ها چنین آمده است: «وَ أَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارکَ مَعَ إِمام مَنصِور مِن أهلِ بَیتِ نَبیِّکَ…»، در حالی که در برخی دیگر از نسخه ها، به جای «اهل بیت» از واژه ی «ال» استفاده شده است.
دسته ی دوم
برخی از اختلاف نسخه ها در بود و نبود واژه ای است که در معنی و اساس جمله تأثیر چندانی ندارد. مثل اینکه در برخی از نسخه ها آمده است: «بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى»،در حالی که کلمه ی «تعالی» در نسخه ی دیگر نیست.
دسته ی سوم
اختلاف هایی که معنای اصلی جمله را تغییر می دهد. مثل این مورد: «جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلام»، که با این جمله تفاوت دارد: «جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَات».
بسم الله الرحمن الرحیم
برگرفته از کتاب ارزشمند «ثار الله» نوشته ی حضرت آیت الله عندلیب همدانی
در این نوشتار به اثبات می رسد که کاروان پر افتخار کربلا، پس از بارزگشت از شام در همان اربعین اوّل به زیارت امام حسین (علیه السلام) رفتند.
«بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهال? و حیر? الضلال?»
«زیارت اربعین»
موضوع این نوشتار، بحثی است که از دیرباز بین مورخان و مقتل نگاران مطرح بوده و آن، اینکه آیا اهل بیت حسین (علیهالسلام) در اولین اربعین شهادت، و در مسیر بازگشت از سفر اسارت، مزار پاک شهیدان را زیارت کردهاند یا نه؟
پیش از ورود به این مبحث، بیان سه نکته لازم است:
الف: ضرورت بحث
ممکن است برخی گمان کنند که طرح و برری این گونه مباحث، اهمیت چندانی ندارد، و به جای پرداختن به این گونه امور، باید به درسهای تربیتی و سازندهی حادثهی نینوا توجه شود؛ ولی این تصور، خطاست، زیرا:
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی محترم!
جهت بهره گیری بهتر از مطالب وبلاگ، می توانید به سایت هم اندیشی دینی مراجعه فرمایید.
سربلند و پیروز باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم قطب الدین راوندی در کتاب خرائج حکایتی زیبایی را در رابطه با امام هادی (علیه السلام) نقل می کند
او از قول هبه الله بی ابی منصور موصلی چنین نقل می کند:
در دیار ربیعه (محلی نزدیکی موصل) کاتبی مسیحی بود به نام «یوسف بن یعقوب» بود که پدرم با او رابطه ی رفاقتی داشت. این کاتب روزی به منزل ما آمد و خدمت پدرم رسید. پدرم گفت: چه شده که در این وقت روز آمده ای؟!
کاتب گفت: متوکل مرا احضار کرده و نمی دانم نسبت به من چه قصدی دارد. به خاطر وحشتی که از این موضوع دارم، برای سلامتی خود هزار دینار نذر کرده ام تا آن را به امام هادی (علیه السلام) بدهم.
پدرم گفت: توفیقی پیدا کرده ای که چنین نذری کرده ای.
کاتب با پدرم وداع کرد و عازم سامراء شد. وقتی برگشت او را خوشحال و خندان دیدیم.
پدرم گفت: قصه و سرگذشت خود را برای ما تعریف کن و بگو در سامراء چه اتفاقی افتاد که اینگونه خوشحال هستی؟
نصرانی گفت: تا کنون به شهر سامراء نرفته بودم. وقتی وارد شهر شدم، در خانه ای منزل گزیدم و با خود گفتم بهتر است قبل از آن که نزد متوکل بروم، و کسی از آمدنم با خبر شود، این مبلغ را نزد امام هادی (علیه السلام) ببرم و به ایشان تقدیم کنم. از یک طرف نمی دانستم منزل امام کجاست و از سوی دیگر به خاطر جاسوسان متوکل جرات نداشتم نشانی منزل امام را از کسی بگیرم.
پس از مدتی که در فکر راه و چاره بودم، به ذهنم خطور کرد تا افسار مرکبم را رها کنم تا هر کجا که می خواهد برود. شاید این حیوان مرا به منزل امام ببرد و دیگر نیازی نباشد تا نشانی منزل امام را از کسی بپرسم.
مرکب را به حال خود رها کردم و او در کوچه پس کوچه های سامراء قدم می زد. تا اینکه جلو منزلی ایستاد و هر چه کردم قدم از قدم برنداشت.
آهسته از رهگذری پرسیدم اینجا منزل کیست؟ او گفت: منزل ابن الرضا (لقب امام هادی) است.
با تعجب گفتم: الله اکبر! به خدا قسم این دلیل روشن و قانع کننده ای بر امامت و حقانیت او است.
در این هنگام غلام سیاه چهره ای از منزل خارج شد و به من گفت: «یوسف بن یعقوب» شما هستید؟ گفتم بله.
فرمود: داخل منزل شوید. از مرکب پیاده شدم و به همراه او وارد منزل شدم.
با خود گفتم این هم نشانه ی دیگری بر امامت او! این خادم اسم مرا از کجا می دانست؟! کسی که در این شهر نام مرا نمی داند ومرا نمی شناسد!
در این فکر بودم که خادم گفت: آن صد دیناری که با خود آورده ای به من بده تا آن را به امام بدهم.
با خود گفتم این هم نشانه ی سوم.
وارد منزل شده و خدمت امام هادی (علیه السلام) رسیدم. دیدم روی زمین نشسته و به من گفت: ای ابا یوسف! چرا مسلمان نمی شوی؟!
گفتم: ای مولای من دلیل هایی بر امامت و حقانیت شما بر من آشکار شدکه برای هر کسی آشکار می شد برای او کافی بود.
امام فرمودند: هیهات! تو هرگز مسلمان نمی شوی! اما به زودی فلان فرزندت مسلمان می شود و از شیعیان ما می گردد.
آن گاه امام فرمود: «یَا یُوسُفُ إِنَأَقْوَاماًیَزْعُمُونَ أَنَّ وَلَایَتَنَا لَا تَنْفَعُ أَمْثَالَکَ کَذَبُوا وَ اللَّهِ إِنَّهَا لَتَنْفَعُ أَمْثَالَکَ» همانا گروهی هستند که گمان می کنند ولایت ما نفعی به حال امثال شما ندارد. به خدا قسم آن ها دروغ می گویند. همانا ولایت ما برای امثال شما هم سودمند است.
به دنبال کار خود برو و به زودی امور خوشحال کننده ای خواهی دید. و به زودی خداوند فرزند مبارکی به تو هدیه خواهد کرد.
کاتب می گوید: به خانه ی متوکل رفتم و هر چه خواستم گفتم و به سلامتی بازگشتم.
قَالَ فَمَضَیْتُ إِلَى بَابِ الْمُتَوَکِّلِ فَقُلْتُ کُلَّ مَا أَرَدْتُ فَانْصَرَفْتُ.
هب? الله موصلی می گود: بعد از مرگ نصرانی فرزند او را دیدم در حالی که مسلمان شیعه بود. او به من خبر داد که پدرش در دین مسیحیت از دنیا رفته و توفیق تشرف به اسلام را پیدا نکرده است. و به من گفت که بعد از مرگ پدرم مسلمان شدم. این فرزند مدام با افتخار می گفت: «أَنَا بِشَارَةُ مَوْلَایَ»من بشارت مولای خود امام هادی (علیه السلام) هستم.
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
برگرفته از سایت ولی عصر با اندکی تغییر و ویراستاری
سؤال: اگر واقعا غدیر واقعیت دارد و موضوع آن در رابطه با ولایت بوده، چرا خود علی (علیه السلام) هیچ گاه به آن استناد نکردند؟!
جواب: ظاهرا سؤال کننده اطلاع چندانی از منابع روایی ندارد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) بارها به موضوع غدیر استناد فرمودند و به آن احتجاج کردند. مثلا در روز شورای شش نفره، در زمان حاکمیت عثمان، در جنگ جمل، در جنگ صفین، در کوفه و ... به غدیر استناد فرمودند.
به عنوان نمونه در پاسخ به این سؤال به مناشده ی آن حضرت در کوفه اشاره می کنیم:
بسیاری از علما و دانشمندان اهل سنت نوشته اند که روزی امام علی (علیه السلام) در جمع بسیاری از صحابه خطبه ای خواند و آن ها را خداوند قسم داد که آیا در روز غدیر حاضر بوده اند با خیر؟ آیا نشنیده اند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه»؟!
برخی از صحابه بلند شدند و سخن امام را تأیید کردند، اما در این میان برخی دیگر چشم بر روی این واقعیت بزرگ بستند و حاضر نشدند با شهادت دادن پیرامون موضوع غدیر، سخن امام را تأیید کنند!!!
عبد الرحمن بن أبی لیلی میگوید:
«شهدت علیّاً فى الرحبة ینشد الناس ، فیقول : انشد اللّه من سمع رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) یقول : یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلى مولاه ، لمّا قام فشهد، (و لا یقم الاّ من قد رآه)» (علی را در میدان شهر دیدم که می فرمود: شما را به خداوند قسم می دهم کدامیک این سخن را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در غدیر خم شنیده است؟ هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست. هر کس که در غدیر بوده و این سخن را شنیده، بلند شود و شهادت دهد)
قال عبد الرحمن : فقام اثنا عشر بدریّاً کأنّى أنظر إلى أحدهم فقالوا: نشهد انّا سمعنا رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) ، یقول یوم غدیر خم : ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم ، وأزواجى امّهاتم ؟ فقلنا : بلى یا رسول اللّه . قال : فمن کنت مولاه فعلىّ مولاه ، الّلهم وال من والاه وعاد من عاداه» (عبد الرحمن می گوید: دوازده نفر از اصحاب بدر بلند شدند و گفتند: ما شهادت می دهیم که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدیم که در غدیر خم فرمود: آیا من اولای بر مؤمنین از خودشان نیستم؟! و آیا همسران من مادران آن ها نیستند؟! گفتیم: بله یا رسول الله! آنگاه پیامبر اکرم فرمود: هر کس که من مولای اوهستم، علی مولای اوست. خداوندا! دوست بدار هر کسی را که علی را دوست داشته باشد و دشمن بدار هر کس که او را دشمن بدارد)
«إلى أن قال فقام الاّ ثلاثة لم یقوموا فدعا على فأصابتهم دعوته» (راوی میگوید: سه نفر از حاضران در غدیر خم در مجلس علی (علیه السلام) حاضر به شهادت نشدند، علی (علیه السلام) در حق آنان نفرین کرد که هر سه نفر به نفرین آن حضرت گرفتار شدند. (مسند احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 119 ، ط المیمنیة بمصر و ج 2 ، ص199 ، ح 961 بسند صحیح ، ط دار المعارف بمصر و تاریخ دمشق ، ابن عساکر الشافعى ، ترجمة الإمام على بن أبی طالب ، ج 2 ، ص11 ، ح 506 و کنز العمال ، ج 15، ص151 ، ح 430 ، ط 2 ، و فرائد السمطین ، ج 1 ، 69)
همین احتجاج را به روایت أبی طفیل در این منابع هم میتوان یافت :
مسند احمد بن حنبل ، ج4 ، ص370 ، بسند صحیح ، ط المیمنیة بمصر و تاریخ دمشق ، ابن عساکر الشافعى ، ترجمة الإمام علىّ بن ابیطالب (علیه السلام) ج2 ، ص7 ، ح503 و مجمع الزوائد هیثمى الشافعى ، ج9 ، ص104 ، وصحّحه ، کفایة الطالب ، کنجى الشافعى ، ص 56 ، ط الحیدریة و ص 14 ، ط الغرى ، خصائص النسائى الشافعى ، ص 100 ، ط الحیدریة و ص 40 ، ط بیروت و البدایة والنهایة لابن کثیر الشافعى ، ج 5 ، ص 211 .
جالب این است که خود علمای اهل سنت نوشتهاند کسانی که در آن روز حضور داشتند؛ اما سخن امام (علیه السلام) را تأیید نکردند، مورد نفرین حضرت قرار گرفتند و نفرین آن حضرت هم کارساز شد؛ از جمله :
1 . أنس بن مالک ، خادم رسول خدا که اهل سنت برای او اعتبار ویژه ای قائل هستند .
ابن قتیبه دینوری در المعارف می نویسد: «أنس بن مالک کان بوجهه برص وذکر قوم أن علیا رضی الله عنه سأله عن قول رسول الله صلى الله علیه وسلم اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقال کبرت سنی ونسیت فقال له علی رضی الله عنه إن کنت کاذبا فضربک الله ببیضاء لا تواریها العمامة.»
(أنس بن مالک از ناحیه صورتش مبتلا به مرض و بیماری پیسی شده بود، نقل شده است که علی ( علیه السلام ) از وی سؤال کرد : تو در غدیر خم حدیث «اللهم وال من والاه» را شنیدهای؟ گفت : من پیر شدهام و فراموش کردهام . علی ( علیه السلام ) فرمود: اگر دروغ میگویی، خداوند تو را به مرض پیسی مبتلا کند که عمامه ات هم نتواند آن را بپوشاند. (المعارف ، ابن قتیبة ، ص 580 و شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 4 - ص 74 .)
«و روى عثمان بن مطرف أن رجلا سأل أنس بن مالک فی آخر عمره عن علی بن أبی طالب، فقال: إنی آلیت ألا أکتم حدیثا سئلت عنه فی علی بعد یوم الرحبة ، ذاک رأس المتقین یوم القیامة ، سمعته والله من نبیکم.» (عثمان بن مطرف نقل میکند : مردی از أنس بن مالک در اواخر عمرش از علی ( علیه السلام ) سؤال کرد، گفت: من عهد کرده ام که پس از حادثه ی شهادت خواهی علی ( علیه السلام ) در میدان شهر ، هیچ حدیثی را در باره ی وی انکار نکنم، علی ( علیه السلام ) سر دسته ی پرهیزکاران در روز قیامت است. به خدا قسم این حدیث را از پیامبر شنیدیم.) (شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 4 - ص 74 .)
2 . بُراء بن عازب:
او نیز در روز مناشده حضور داشت؛ اما متأسفانه همانند أنس، انکار کرد و با نفرین امام چشمانش را از دست داد، تا درسی باشد برای او که دیگر چشمانش را بر روی حقایق نبندد . (أرجح المطالب ، عبید اللّه الآمرتسرى الشافعى ، ص 580 ، ط لاهور و الأربعین حدیثاً ، الهروى مخطوط .)
3 ـ زید بن ارقم: او هم به سزای انکار واقعیت چشمانش را در این روز از دست داد و کور از دنیا رفت. (مناقب على بن أبی طالب ، ابن المغازلى الشافعى ، ص 23 ، ح 33 ، ط 1 طهران و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 1 ، ص 362 ، ط 1 مصر و ج 4 ، ص 74 ، ط مصر ، تحقیق محمد ابوالفضل و السیرة الحلبیة ، ج 3 ، ص337 .)
4 ـ جریر بن عبداللّه البجلى: وی نیز از کسانی است که گرفتار نفرین امیر المؤمنین (علیه السلام) شد. (انساب الاشراف ، البلاذرى ، ج 2 ، 156 .)
آیا باز هم میتوان ادعا کرد که امیر المؤمنین (علیه السلام) حرفی از غدیر و موضوع ولایت به میان نیاورده است؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
گزیده ای از سخنان آیت الله حسینی قزوینی در شبکه ی ولایت (برگرفته از سایت ولی عصر با تلخیص، ویرایش و اندکی تصرف شده)
منظور از اولویت پیامبر بر مؤمنین و ارتباط آن با طرح ولایت حضرت امیر (علیه السلام) چیست؟
هدف از جمله ی «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» چیست، و چرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را این گونه دعا کرد؟
سؤال:
چرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در ضمن خطبه ی غدیر، بعد از آن که سخن از ولایت امیرالمؤمنین بیان کردند، فرمودند: «اللهم والا من والاه و عاد من عاداه»؟
جواب:
ابوسعید ابوالخیر جزری شافعی کسی است که سیوطی در رابطه با او می گوید: «فَکانَ عالِماً مُتقِناً فَقیهاً؛ او عالم، دقیق در نقل روایت و نیز فقیه است». (کتاب طبقات الحفاظ آقای سیوطی صفحه 535)
وی در کتاب اسنی المطالب، صفحه ی 49 از قول رسول گرامی اسلام نقل می کند که خطاب به مردم فرمود: ألَیسَ النَّبیُِ أولَی بِالمُؤمِنینَ؟! (آیا پیامبر اولای بر مؤمنین از خودشان نیست؟) مردم گفتند: بلی! . آن گاه حضرت بعد از آن که از مردم اقرار گرفتند، بلافاصله فرمودند: «مَن کُنتُ مولاهُ فَعَلیٌّ مَولاه. اللهمَّ والِ مَن والاهُ وَ عَادِ مَن عَاداهُ . . .» (هر کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست. خداوندا! دوست بدار هر کسی را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن بدارد.)
احمد محمد شاکر ـ که بخاری از او تعبیر به بخاری می کند ـ در ذیل آن می گوید: اسناده صحیح و روایت هم صحیح است. (مسند احمد جلد 2 صفحه 18) (سلسلة الاحادیث صحیحه جلد4 صفحه 245)
بر مبنای مکتب شاملة ابن کثیر به این شکل نقل می کند و می گوید پیغمبر فرمود:
ألستم تعلمون أنی أولى بکل مؤمن من نفسه (آیا می دانید من بر تمام مؤمنین از خوشان ولایتم سنگین تر است؟)
قالوا: بلی (مردم گفتند: بله!)
آنگاه پیامبر اکرم بلافاصله فرمود: فمن کنت مولاه فان علیا مولاه
آقای ابن کثیر دمشقی هم می گوید: و هذا إسناد جید رجاله ثقات على شرط السنن (این روایت سند نیکویی دارد و رجال آن از موثقین هستند) (البدایة والنهایة،جلد 5 ،ص 231)
ذکر چند نکته
نکته ی اوّل:
سؤال: چرا نبی مکرم اسلام قبل از هر چیز ابتدا پرسیدند: «الست اولی بکم من انفسکم»؟!
جواب: خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
(النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) سوره احزاب آیه 6
این آیه صریح ترین آیه در ولایت پیامبر اکرم است، و به معنی اولویت پیغمبر به امور مسلمین از خودشان می باشد.
زمخشری در رابطه با این آیه می گوید: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ» معنایش این است که پیغمبر ولایتش قوی تر است بر مؤمنین از خودشان «فی کل شی من أمور الدین و الدنیاء» در تمام امور دینی و دنیایی پیغمبر ولایتش از همه مؤمنین بالاتر است این می شود ولایت مطلقه. «و حکمه أنفذ علیهم من حکمها» حکم پیغمبر نافذتر است بر مؤمنین از خودشان. «و حقه آثر لدیهم من حقوقها» و حق پیامبر نزد آن ها مهمتر از حق خودشان است. (الکشاف، ج3،ص531)
اگر یک جایی حق مؤمنین با حق پیامبر تضاد داشته باشد، مؤمنین موظف هستند ایثار کنند و حق پیغمبر را و حقوق نبی گرامی را بر حقوقشان جلو بیندازند.
بنابراین وقتی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید:«الست اولی بالمؤمنین؟!» چنین سخنی اشاره به ولایت مطلقه پیامبر اکرم دارد.
پیامبر اکرم بلافاصله بعد از جمله ی «ألست اولی بکم من انفسکم» با «فاء» تفریع می فرماید: «من من کنت مولاه فعلی مولاه».
در این جمله رسول اکرم ولایت علی (علیه السلام) بر مؤمنین را فرع بر ولایت خود قرار داده است. «ان رسول الله قد جعل ولایت علی (علیه السلام) علی المؤمنین متفرعه عن ولایته»
هدف پیامبر اکرم از این تفریع آن است که به مردم بفهماند، همان طوری که او بر مؤمنین ولایت مطلقه دارد، ولایت علی هم نشأت گرفته از ولایت او و متفرع از ولایت او می باشد. پیامبر با این تفریع قصد داشتند بیان کنند که علی (علیه السلام) احق بر امر خلافت و ولایت است. حال اگر بنا باشد ارتباطی میان دو جمله ی رسول خدا وجود نداشته باشد، سخن ابتدایی ایشان که صحبت از اولویت پیامبر بر مردم است ، لغو و بیهوده خواهد بود. آیا می توان پذیرفت که پیامبر اکرم سخن لغوی بر زبان جاری فرماید؟! البته بنا به اعتقاد آن گروه که قائل به «ان الرجل لیهجر!!!» هستند، چنین سخن لغوی از پیامبر بعید نیست، امّا به اعتقاد ما که پیامبر اعظم جز وحی سخنی بر زبان جاری نمی کند و از روی هوی و هوس سخن نمی گوید:« وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (سوره ی نجم، آیه ی3) چنین اعتقادی توهین به ساحت مقدّس پیامبر اکرم است.
ذهبی در رابطه با آقای سبط ابن جوزی چنین می گوید: «کان اماما فقیها واعظا علامه فی التاریخ و السیر و صاحب قول التمام» (او مردی فقیه، واعظ، دانشمند و آگاه در تاریخ و سیر، و صاحب آخرین حرف است.) (تاریخ الإسلام،ج48،ص184)
همین آقای ابن جوزی در بخش دهم کتاب خود می گوید: «و المراد من الحدیث، الطاعة المحضة المخصوصة» (مراد از حدیث، اطاعت ویژه برای امیرالمؤنین است) «معناه: من کنت مولا به نفسه، فعلیٌّ اولی به» (او به صراحت میگوید: هرکس که من ولایتم بر او قوی تر است؛ یعنی ولایت مطلقه دارم، علی هم ولایت مطلقه دارد.) «و هذا نص صریح فی اثبات امامته و قبول طاعته» (این «حدیث غدیر» نص صریح است در اثبات امامت و پذیرش اطاعت از علی (علیه السلام) ) (الهجرة إلى الثقلین - محمد گوزل الآمدی - ص 324)
اما چرا پیامبر اکرم بعد از بیان این مطلب دست به دعا بلند کردند و فرمودند: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. و انصر من نصره و اعذل من خذله»؟!
کاملا طبیعی است رهبری که می خواهد در میان مردم حکومت کند، قبل از هر چیز باید در میان آن ها محبوبت داشته باشد. در غیر این صورت در امور مدیریتی موفّق نخواهد بود. روی همین اساس پیامبر مکرم اسلام بعد از طرح موضوع ولایت و حکومت حضرت، قصد داشت تا محبوبیت آن حضرت را در دل ها تقویت نموده و کسانی را که کینه ی آن حضرت را در دل دارند، به انزوا بکشاند.
در منابع اهل سنت است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) فرمود: «ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک الا من بعدی» (علی جان من می دانم کینه هایی در سینه افراد هست که این کینه ها بعد از من ظاهر و آشکار می شود و بعد از من این کینه ها خود را نشان خواهد داد) (مجمع الزوائد جلد 9 صفحه 118)
و هچنین آن حضرت در جای دیگر فرمودند: «و أن تؤمروا علیا و لا أراکم فاعلین تجدوه هادیا یأخذ بکم الطریق المستقیم» (اگر علی را امیر خودتان قرار دهید، ـ گرچه می دانم قرار نمی دهید ـ او را قطعا هدایت شده می بینم، و شما را به صراط مستقیم هدایت خواهد کرد.) (مجمع الزوائد - الهیثمی - ج 5 ص 176)
البانی هم از این موضوع پرده برداری کرده و می گوید: «ان تستخلفوا علیا فما اراکم فاعلین» (اگر علی را خلیفه قرار دهید گر چه می دانم نمی کنید.) «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.» (سلسلة الاحادیث الصحیحة جلد 4 صفحه331 )
پیامبر اکرم در این روایت می خواهد اعلام کند که ای مردم! محبت و ولایت علی بن ابیطالب نشأت گرفته از محبت و ولایت خدا و من است و هر گونه غضب علی بن ابیطالب منجر به غضب من و غضب خداست.
این دعا دلالت صریح بر اثبات عصمت امیرالمنین دارد؛ چون اگر واقعا علی بن ابیطالب معصوم نباشد، در این صورت طبیعتا خطاها و اشتباهاتی از ایشان صادر خواهد شد. حال با وجود جواز صدور خطا و نسیان از طرف آن حضرت، چگونه ممکن است پیامبر اکرم به صورت مطلق چنین دعایی را مطرح کند. آیا به کار بردن چنین جمله ای از طرف پیامبر برای شخصی که معصوم نیست، نبوت و عصمت خودش را زیر سؤال نمی برد؟! بنابراین این جمله صراحت در عصمت حضرت امیر (علیه السلام) دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
حکم بن عتیبه می گوید: در محضر امام باقر (علیه السلام) بودیم و خانه پر از جمعیت بود. ناگاه پیرمردی قد خمیده که به عصایی تکیه داده بود وارد منزل شد. پیر مرد کنار در ایستاد و این گونه به امام باقر (علیه السلام) سلام عرض کرد: « السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
امام فرمود: « وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
آن پیر مرد سپس رو به جمعیت کرد و به آن ها هم سلام داد و جمعیت سلام او را جواب دادند.
پیرمرد رو به امام کرده و عرض کرد: این پسر رسول خدا! فدای شما شوم! مرا به نزدیک خود جای دهید.
(پیرمرد در همان حال چند خصلت خود را بیان فرمود: ) ادامه مطلب...